چراغى روشنگر فرا راه انسانها
ما در اين دنيا نبايد بگوئيم سعادتمند كيست و تيره بخت كدام است ؟ اين مسئله را هم مطرح نكنيم كه چه كسى دارا است و چه كسى دارا نيست ؟ كارى با اين هم نداشته باشيم كه قدرتمند كيست و ناتوان كدام است ؟ زيرا در اين دنيا فرد و جامعهاى را سراغ نداريم كه به سعادتى نايل شود كه تيرهبختى و سيهروزى به سراغش نيايد ، بلكه ما هيچ سعادتمندى را نمىبينيم كه از آگاهى به آنچه كه ميگذرد و بآنچه كه در مقابل خوشىها از دست مىدهد ، برخوردار باشد و با اينحال خود را قرين سعادت تلقى كند .
براى شخص قدرتمند احساس اينكه روزى اين توانايى او را وداع خواهد گفت ، ناگوارترين احساسى است كه درون او را مىشوراند .
آنچه كه مىتوانيم بگوئيم : اينست كه آن فرد يا جامعه چه مقدار روشن است .
وقتى كه مىگوييم : روشن است ، در حقيقت اين امتياز را ، براى دارنده روشنايى پذيرفتهايم كه او از يك سعادت و قدرت ذاتى بهرهور است ، زيرا او زندگى با محاسبهاى دارد ، محاسبه زندگى با اندازهگيرهاى صحيح در امكانات و آشنايى با حدود و لوازم و نتايج امتيازات ، از قدرت و سعادت اساسى شخصيت آدمى ناشى ميگردد .
بدون محاسبه مزبور هيچ مزيّتى در زندگانى مادّى و معنوى نه تنها نمىتواند جنبه سازندگى داشته باشد ، بلكه غالبا مانند كارد برّانى است كه اسباببازى كودك بوده باشد .
امروزه با اينكه بشر انواع فراوانى از قدرتها و وسايل سعادت و ساير امتيازات را در اختيار دارد ، باستثناى پيروان مكتب « بارى بهر جهت » و آنانكه
-----------
( 1 ) ط 185 ج 2 ص 151 .
[ 290 ]
آكاديمىها و لوكئومهايشان [ 1 ] قهوهخانههاى مدرن است كه روشنايىهايشان نور لامپ برق و تاريكىهايشان جز خاموش شدن همان لامپ نيست ، در تاريكىهاى فراوانى كلافه هستند كه حتى گاهى با داشتن امتيازات چشمگير ، نمىتوانند رنج و نگرانى را از خود دور نمايند :
تاريكى فردايى كه از راه مىرسد ، تاريكى وضع نسل جديد ، تاريكى پايان منابع اقتصادى ، تاريكى سقوط فلسفههاى رضايت بخش ، تاريكى شيوع دروغ ،
تاريكى رقابتهاى كشنده ، بدتر از همه اين تاريكىها ، كمبود انسانهاى واقعا روشن در ميان جوامع .
بنابراين ملاحظات ، مثل قدرتها و سعادتها و امتيازات امروزى ما در يك مثل عاميانهاى منعكس است كه مىگويد :
پس از تحمل هزاران مشقت و زحمت طشت طلائى بسيار زيبا و گرانبهائى بدست آوردهام ، ولى چكنم كه مزاجم بيمار است و آن را بعنوان ظرفى براى استفراغ خونى بكار مىبندم .
ولى با همه اين تاريكىها ، جاى بسى اميد است كه روشنايىهائى جسته و گريخته در اين جامعه و آن جامعه و اين فرد و آن فرد ديده مىشود كه از بدبينى مهلك درباره آينده مىكاهد .
اكنون مىتوانيم عظمت جمله امير المؤمنين عليه السلام را دريابيم كه ميگويد :
« مثل من ميان شما مثل چراغ در تاريكى است » و نميگويد : من فردى خوشبخت يا قدرتمند ( بمعناى اصطلاحى ) هستم ، بنابراين از من پيروى كنيد و دنبال من راه بيافتيد ،
زيرا چنانكه گفتيم : روشنايى يعنى آشنايى با محاسبه زندگى فردى و اجتماعى صحيح در امكانات و آشنايى با حدود و لوازم و نتايج امتيازات . مسلم است كه اين محاسبه منطقى تكاپو در راه بدست آوردن سعادت و قدرت را كه وسايل عالى و ضرورى زندگى آگاهانه و آزادانه و رو به هدف است ، در بر مىدارد .
( 1 ) « آكاديمى » باغى بود در شمال غربى باروى شهر در بيرون دروازه ديپولون كه افلاطون براى تعليمات خود آماده كرده بود . « لوكئوم » مدرسهاى است در شرق باروها و نزديك راه ماراتون كه ارسطو براى تعليمات خود قرار داده بود .
[ 291 ]