هشيار باشيد كه عوامل دگرگونىها به فعاليت افتاده است و شما در مجراى آزمايشها قرار گرفتهايد
در هيچ يك از دورانهاى تاريخ بشرى ، فرد و جامعهاى را سراغ نداريم كه موقعيتهاى به وجود آمدهاى كه آنان را در برگرفته است ، قابل زوال و تغيير نباشد ،
زيرا هيچ موقعيت فرهنگى و اقتصادى و اخلاقى و دينى و علمى وجود ندارد كه دست و پاى انسانى را در چارچوبه جبرى خود ببندد و زندانى كند به نحوى كه قدرت دگرگون شدن را از او سلب نمايد .
اين حقيقتى است كه هم مشاهدات تاريخى آن را تأييد مىكند و هم عناصر روانى انسان اثبات مىنمايد :
1 مشاهدات تاريخى ما بخوبى اثبات مىكند كه باضافه تغييرات دائمى كه گريبانگير افراد و جوامع بشرى بوده است ، در شش يا هفت هزار سال گذشته بقول توينبى بيست و يك تمدن در كره زمين در همين جوامع كه از نسل همان مردم متمدن مىباشند طلوع و غروب نموده است .
ما در تاريخ بطور فراوان عالىترين موقعيتها را مىبينيم كه يك چند كم و بيش در جوامعى بوجود آمده ، سپس جاى خود را به بدترين موقعيتها خالى كرده است . و بالعكس . درخشندگى فلسفى و جهان بينى و دموكراسى يونان جاى خود را بتاريكىهاى گوناگون مىدهد و از جويبار تاريخ چنان بيرون مىرود كه گويى : در اين كره خاكى نه يونانى وجود داشته است و نه آن درخشندگى خيره كنندهاش . اعتلاى تمدن مصر باستانى و بين النهرين و فنيقىها و بيزانس و غيره ستارههايى بودند كه در فضاى تاريخ درخشيدند و سپس راه نيستى را پيش گرفتند .
اين تغييرات و دگرگونىها سرتاسر تاريخ را فرا گرفته است . امپراطورىهايى كه كره زمين را زيرپاى خود لرزانيدهاند ، كم نبودهاند مكتبهاى اجتماعى و فلسفى سازنده يا ويرانگر در افكار انديشمندان جوامع بروز كرده ، برههاى از زمان در جوامع مربوط فعاليت نموده ، سپس به باد فراموشى رفتهاند . گاه ديگر پيش از آنكه از مغزهاى متفكران تراوش به بيرون كنند ،
[ 237 ]
در حال نطفهگى خفه شدهاند .
در بعضى از دورانها و جوامع بشكل مسخ شدهاى بوجود خود ادامه دادهاند بطورى كه :
گر تو به بينى نشناسيش باز
ما در همين تاريخ بشرى تحولات فوق العادهاى را مىبينيم كه با بهترين هدف گيرىها و با جدىترين فداكارىها و خلوص نيّت شروع شده ، با بدترين وضعى بصورت وسيلهاى براى بردگى انسانها درآمدهاند .
دگرگونىهاى بسيار ارزندهاى بوسيله مردان با عظمت بوجود آمدند و ديديم كه چه نتايج غير منتظرهاى را با دست شخصيتهاى ديگر ببار آوردند . اگر هم جانب منطق بهترى را مراعات كنيم و بگوئيم :
خود آن تحول نبود كه نتايج پيش بينى نشده را بوجود آورد ، مىتوانيم بگوييم : كه بجهت انعطاف پايداريكه در ذات انسانها خوابيده اغلب به بهانه اينكه ما مىخواهيم خود را بسازيم ، دست به فعاليت مىزنند و مسير تحول سازنده را دستخوش دگرگونى قرار ميدهند .
2 بياد دارم كه يكى از روانشناسان روانپزشك در بحثى كه درباره انعطاف و قابليت بشر براى تحول داشتيم ، چنين گفت كه : بشر در هر دوره و هر جامعه و شرايطى هم كه متولد شود ، از صفر شروع مىكند .
اين جمله بسيار پر معنايى بود كه مباحث ما را به نتيجه كاملا مثبت و عينى منجر نمود . اين حقيقتى است غير قابل انكار كه در منابع اسلامى با تعبير زير از پيامبر اسلام نقل شده است كه :
كلّ مولود يولد على الفطرة ثمّ ابواه يهوّدانه و ينصّرانه و يمجّسانه .
( هر مولودى كه ديده بدنيا مىگشايد ، با فطرت صاف و پاك متولد ميگردد ،
سپس پدر و مادر او ، وى را يهودى يا نصرانى و يا مجوسى مىنمايند ) .
و معلوم است كه هيچ يك از عوامل وراثت نمىتواند سرنوشت قطعى كودك را تا پايان زندگى تعيين كند ، بلكه زمينه مقتضى ولى قابل دگرگون شدن را در
[ 238 ]
كودك بوجود مىآورد .
بهمين دليل است كه « مولوى » با مشاهده عينى و درونى ، بطور جزم نه با رؤياى شاعرانه مىگويد :
هر نفس نو مىشود دنيا و ما
بى خبر از نو شدن اندر بقا
عمر همچون جوى نو نو ميرسد
مستمرى مىنمايد در جسد
شاخ آتش را بجنبانى بساز
در نظر او مىنمايد بس دراز
اين درازى خلقت از تيزى صنع
مينمايد سرعت انگيزى صنع
امرسون هم مىگفت :
« اى انسان ، دنيا در برابر ديدگان تو هر روز تازه مىشود ، تو هم همواره تازه باش » .
بنابر مشاهدات تاريخى و مختصات روانى آدمى ، اين مطلب صحيح است كه بگويم : انسان در هر حالى مىتواند از صفر شروع كند . يا بعبارت ديگر انسان ميتواند از فوق صفر تنزل كند به صفر برسد و از اين نقطه بار ديگر شروع به تحول نمايد ،
يا از زير صفر خود را به صفر برساند و از اين نقطه شروع به تعيين مسير جديد نمايد .
مكتبهايى را در گذشته بررسى كردهايم كه نخست براى ترويج و اشاعه آن ، چنين قلمداد مىشد كه اصول و قوانين اين مكتب از طبيعت بشرى سرچشمه مىگيرد .
پس از گذشت مدتى از تحقق عينى مكتب و اجراى آن ، معلوم مىگردد كه هيچ فردى با برچسب آن مكتب در پيشانى خود از مادر متولد نمىگردد . بهمين جهت است كه دوام هر ايدهئولوژى و مكتبى كه با دست بشر ساخته شده است ، مستند به دوام تبليغ و تحريك و اجراى آن مستند به نيرو است .
با اين ملاحظات ، نبايد از برگشت جامعه مسلمانان پس از پيامبر به همان نقطهاى كه در زمان شروع رسالت قرار داشت ، تعجب كرد .
درست است كه پيامبر عظيم الشأن با قوه ربانى و فداكارى و تلاش بىنظيرى كه انجام داد ، شخصيت آنان را واقعا دگرگون كرد ، تا آن درجه از دگرگونى كه
[ 239 ]
بعضى از بررسى كنندگان معاصر با اينكه معتقد به اسلام نيستند ، در آمارگيرىهاى خود به اين نتيجه رسيدهاند كه سازندهترين فرد تاريخ و نيرومندترين انسانى كه در تاريخ بشرى تغيير ايجاد كرد : « محمد بن عبد اللّه ( ص ) » بوده است . با اينحال اين دگرگونى و تغيير شخصيتى كه در مردم آن دوران ايجاد شده بود ، مانند يك جبر طبيعى محض نبوده است كه انعطاف ذاتى آنان را بكلى خنثى نمايد .
كارى كه پيامبر اسلام كرد ، اين بود كه بدبختى و پستى و سقوط قطعى را كه مردم آن دوران در آن غوطهور بودند ، آشكار ساخته ، آنان را بزندگى وحشيانه رو به سقوط معترف ساخت . سپس با آن قدرت روحى و ملكوتى كه فوق آن تصور نمىشود ، راه مدنيّت و انسانيت و ارزشهاى اصيل را پيش پاى آنان بگسترانيد .
پوچى عادات و تقاليد كورانه را براى آنان اثبات نمود و لحظهاى از تكاپو و تلاش فروگذارى نكرد ، نتيجهاى كه از اينهمه پويندگىها و فداكارىها و انديشهها با تأييد ربانى بدست آمد ، اين بود كه افكار و عقايد و روحيات مردم را براى حركت در مسير كمال واقعا هموار نمود بدون اينكه خلقت بنيادين غرايز حيوانى و اراده و اختيار و انديشه آنان را دگرگون بسازد . لذا حركت آن مردم در مسير كمال و انتخاب مسير در سر دو يا چند راهى مستند به اختيارشان بود . اين حقيقت را خداوند متعال در آياتى متعدد از قرآن مجيد گوشزد فرموده است . از آنجمله :
1 اِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ اِمَّا شاكِراً وَ اِمَّا كَفُوراً 1 .
( ما انسان را به راه كمال هدايت نموديم يا شكر گذار مىشود و آن راه را پيش مىگيرد و يا كفران مىورزد و از آن راه منحرف ميگردد ) .
2 لا اِكْراهَ فِى الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِّ 2 .
( اكراهى در دين نيست ، راه رشد و گمراهى آشكار شده است ) .
3 فَذَكِّرْ اِنَّما اَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ 3 .
-----------
( 1 ) الدهر آيه 3 .
-----------
( 2 ) البقره آيه 256 .
-----------
( 3 ) الغاشية آيه 22 .
[ 240 ]
( آنان را متذكر بساز ، تو براى تذكر دادن فرستاده شدهاى و تسلّط [ جبرى ] به آنان ندارى ) .
4 وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَ فَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقَبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزى اللَّهُ الشَّاكِرِينَ 1 .
( محمد ( ص ) جز رسول خداوندى نيست ، پيش از او رسولانى گذشتهاند .
آيا اگر او از دنيا برود ، دگرگون مىشويد و به عقب برميگرديد و هر كس به عقب برگردد هرگز ضررى به خدا نمىرساند و خداوند شكر گذاران را پاداش خواهد داد ) .