6 حق و حقيقت از خدا است :
اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرينَ 2 .
( حق از پروردگار تست ، پس مباش از ترديد كنندگان ) .
توضيح با نظر به اصول و مسائل بنيادين دانشها و فلسفهها كه تاكنون در تاريخ معرفت بشرى بدست آمدهاند ، براى متفكران اين توانايى نبوده است كه حق و حقيقت را از باطل ، بدون تكيه بر موجود برين اثبات نمايند .
بقول هانرى پوانكاره : مىتوان بديهىترين اصول رياضى را با اندك ترديدى مشكوك قلمداد نمود .
و بقول دكارت : اگر موجود برين را پشتيبان واقعيتها ندانيم ، ميتوان همه آنچه را كه واقعى ديده مىشوند ، مشكوك تلقى نمود .
براى روشنايى بيشتر مىگوئيم : واقعيات و حقايق هستى بر دو قسم عمده تقسيم مىشوند :
قسم يكم موجودات عالم تكويناند كه با قطع نظر از درك و ذهن بشرى وجود دارند ، مانند زمين و كرات فضايى و آنچه كه در آنها و ميان آنها است . براى اثبات اينكه واقعيات اين موجودات مستند به دريافت فطرى و اولى است و نميتوان
-----------
( 1 ) البقره آيه 91 .
-----------
( 2 ) البقره آيه 147 .
[ 59 ]
با استدلال و منطق علمى محض ، اصول بنيادين آنها را اثبات كرد ، سه مسئله را مطرح مىكنيم ، كه اگر چه بجهت شدّت روشنايى واقعيتها به شوخى نزديكترند :
1 يكى از متفكران مغرب زمين همين قرن مىگويد : اگر كسى ادعا كند كه جهان هستى با همه اجزاء و روابطش همين دقيقه به وجود آمده است ، هيچ منطقى وجود ندارد كه اثبات كند كه نه خير ، دو دقيقه پيش بوجود آمده است البته چنانكه گفتيم : اين مطلب به شوخى نزديكتر است از يك حقيقت علمى ،
ولى در برابر چه ؟ در برابر يك دريافت فطرى و اولى و بهمين جهت است كه به مدخل فلسفى دكارت كه مىگويد : « مىانديشم پس هستم » اعتراض شده است كه تو چرا خود انديشه را مورد ترديد قرار ندادهاى ، زيرا آن هم يكى از پديدههاى جهان هستى است كه در درون خود با آن تماس گرفتهاى .
2 هر يك از حواس مرا منها كنيد و آنگاه براى من واقعيت جهان هستى را اثبات كنيد . چنين اثباتى هرگز امكان پذير نيست .
3 ما در عالم خواب و رؤيا و خيال هم واقعياتى را در برابر خود مىبينيم ،
كوههاى سر بفلك كشيده ، اقيانوسهاى بيكران ، ميلياردها ستاره و خورشيد . . . ما در خواب خندههايى عميقتر و شكوفان كنندهتر و گريههايى تلختر و سوزناكتر از بيدارىها داريم ، با اينحال هيچ يك از آنها واقعيت بمعناى علمى معمولى ندارند .
هر سه مسئله كه براى ترديد در واقعيات گفته شده است ، با در نظر گرفتن اين نتيجه كه آن مسائل حتى وجود خود معتقد به آنها را هم ، مورد ترديد قرار مىدهد و استناد او را در ترديد به سه مسئله مزبور منتفى مىسازد ، پوچ و سفسطه بازى مىباشند .
ولى يك مسئله با اهميت وجود دارد كه از نظر فلسفى و علمى كاملا صحيح و اثبات شده است و آن اينست كه هر مطلقى را كه بعنوان طناب پديدههاى محسوس و دگرگون شونده عالم هستى در نظر بگيريم ، مانند هيولى ، مادّه ، طبيعت ، حركت ،
قانون و غير ذلك ، با اندك دقت علمى و فلسفى از ديدگاه ما ناپديد مىگردد و ما مىمانيم و پديدهها و روابط بدون موضوع حامل آنها . در نتيجه قضايايى كه براى اصالت و حق بودن آنها مىآوريم ، بىدليل خواهد بود .
[ 60 ]
و امّا اگر هستى موجود برين را كه خدا است بپذيريم ، واقعيت تمام هستى را كه از آن موجود برين صادر مىشود ، بدون ترديد خواهيم پذيرفت .
قسم دوم واقعيات رفتار بشرى در مسير زندگى است . بشر چه بايد بكند ؟
بدون پذيرش استناد حق در رفتار بشرى به خداوند ، پاسخى براى اين سئوال نداريم .
يعنى اگر ملاك حق و حقيقت را در شئون حيات بشرى كه با انديشه و رفتار خودش آن را به وجود مىآورد و شكل مىدهد ، به خدا مستند ندانيم ، هيچ ملاكى براى اثبات اينكه اين كار بشرى حق است و آن يكى باطل است ، نداريم جز تكرار ادّعا .
اين همان اعتراض است كه كاپلستون در مصاحبه با راسل مطرح مىكند و مىگويد :
آقاى راسل ، اگر ملاك حق و باطل خدا نباشد ، تفاوت ميان جنايتكاران و انسانهاى كمال يافته چيست ؟
راسل كه از پاسخ ناتوان مىماند ، مىگويد :
بلى ، بعضى اشخاص رنگ زرد را دوست دارند ، بعضى ديگر رنگ ديگر را البته [ ما مضمون اعتراض و پاسخ آن دو شخصيت را نقل كرديم ] بنظر ما اعتراض كاپلستون با روش مكتبى و جهان بينى كسانى كه خدا را پشتيبان و ملاك حق نمىدانند ، بهيچ وجه پاسخ داده نخواهد شد .
اينجانب در مراسلاتى كه با راسل داشتم ، همين مسئله را مطرح كرده بودم ،
ولى ايشان پاسخى براى مسئله نداشتند .