سهم تحرك احساسات در تحولات اساسى
با قطع نظر از احساسات عميقى كه از همه سطوح روانى آدمى مىجوشند و انديشه و تعقل هم ضمنا آنها را مىپذيرد ، هيجانات و احساساتى كه تنها در مقابل انگيزههاى تلقينى و محركهاى خوشايند بروز مىكنند ، نه تنها قدرت ايجاد تحولات اساسى را ندارند ، بلكه اغلب موجب افزايش ناآگاهىها و بروز حوادث محاسبه ناشده مىگردند .
در طول تاريخ بشرى هيچ تحول اساسى ديده نشده است كه مستند به هياهو و احساسات محض بوده باشد ، اگر چه گاهى موجب آرامشهاى موقت و اشباع حسّ انتقام جويى و ساير پديدههاى بى اهميت مىباشد .
گوستاولوبون كه پس از ابن خلدون پدر جامعهشناسى ناميده شده است ،
مشخصات و خواص طبيعى تحركهاى احساساتى جمعيتها را در مباحث مشروحى مطرح ساخته اصول قابل توجه اينگونه تحركها را بروشنائى كامل دريافته است .
ما در اين مبحث چهار اصل از آنها را بطور مختصر مطرح نموده بررسىهاى مفصل را به مباحث آينده موكول مىكنيم .
[ 143 ]
« 1 جمعيتهاى انبوه تحرك يافته كه با يكديگر تفاعل نمودهاند جز ويرانگرى قدرتى ندارند 1 . » در توضيح اين اصل مىگويد : ويرانگرىهاى بزرگى كه دامنگير تمدنهاى كهن گشته است ، آشكارترين نقش جمعيتها را در آن خرابىها تعيين نموده است .
تاريخ اثبات مىكند كه هنگامى كه نيروهاى معنوى ( مانند ايدهها و فرهنگها ) كه ركن اساسى اجتماعات هستند ، فعاليت خود را از دست بدهند ، آن اجتماعات با دست همان جمعيتهاى پست و ناآگاه متلاشى مىگردد . تمدنها زاييده اقليتهاى آگاهند ، نه جمعيتها ، زيرا جمعيتها قدرتى جز ويرانگرى ندارند » 2 .
اين اصل را از امير المؤمنين عليه السلام در جملات خطبههاى آينده خواهيم ديد .
الغوغاء اذا اجتمعوا ضرّوا .
( جمعيت عامى اگر انبوه شوند ضرر مىرسانند ) .
دليل صحت اصل مزبور ناآگاهى توده جمعيت و ناچيزى هدفها و بى اطلاعى آنان از ايدهها و فرهنگها و محدوديت افقهايى است كه براى خود تعيين مينمايند .
« معاويه » براى مبارزه با على بن ابيطالب ( ع ) و اسلامش ، از اين اصل استفاده كرده جوامع اسلامى را ميدان تاخت و تاز خود قرار داد .
« 2 جمعيتهاى انبوه تحرك يافته هيچ گونه فعاليتى را كه نيازمند به هشيارى عالى باشد ، انجام نمىدهند 3 . » در تفسير اين اصل مىگويد : قوانينى كه از مجلس مردان ممتاز استخراج مىگردد ، عالىتر از قوانينى نخواهد بود كه محصول فكر جمعى انسانهاى كودن مىباشد ، زيرا انبوه جمعيت تفاعل يافته جامع مشتركى جز اوصاف پست ندارند . لذا گفته مىشود كه ولتر عاقلتر از همه مردم است مقصود از همه مردم ، جمعيت تشكل
-----------
( 1 ) روح الجماعات گوستاولوبون ترجمه عادل زعيتر ص 17 .
-----------
( 2 ) مأخذ مزبور ص 21 .
-----------
( 3 ) مأخذ مزبور ص 32 .
[ 144 ]
يافتهايست كه افراد آن با يكديگر تفاعل يافتهاند و در حدّ مشتركشان كه عبارت است از پايينترين اوصاف متحد شدهاند » 1 .
« 3 در جمعيتهاى تفاعل يافته ، پديده سرايت روانى يكى از شايعترين پديدهها است كه موجب بروز صفات مخصوص براى جمعيتها مىباشد و آنان را توجيه مىنمايد » 2 .
هنگامى كه افراد بصورت اجزائى از جمعيت تفاعل يافته در مىآيند ، نوعى از حالت هيپنوتيزم در آنها به وجود مىآيد و پديده منظور كه در جميعت به وجود آمده است ، بهمه افراد سرايت نموده فرديت بكلى الغاء مىگردد » 3 .
« 4 با اهميتترين عوامل الغاء فرديت فرد كه موجب سقوط همه اوصاف اختصاصى او در جمعيتهاى تفاعل يافته مىگردد ، موضوع تلقين است . و پديده سرايت كه در شماره سوم گفتيم ، نتيجه تلقين مىباشد » 4 .
تلقين مىتواند نيروهاى دماغى ( انديشه ، حدس ، تعقل و غيره ) را از كار بياندازد و در نتيجه از كار افتادن اين نيروها ، اراده و قدرت تشخيص از كار مىافتد » 5 .
با نظر به چهار اصل مزبور مىتوان گفت كه براى تفسير صحيح تحرك جمعيتهاى تفاعل يافته ، و ارزيابى آن ، بطور حتم بايستى شخصيت آن پيشتازان و ايدههايى را كه آنان براى جمعيتها تصويب نمودهاند ، مورد توجه قرار بدهيم ، نه كميّت جمعيتها و كيفيت تحرك آنها را . بعبارت روشنتر بايد ببينيم كيست آن پيشتازى كه مردم را جمع كرده در آنها تحرك بوجود آورده است ، آيا آن پيشتاز محمد بن عبد اللّه ( ص ) و على بن ابيطالب ( ع ) است يا ابو سفيان و معاويه ؟
-----------
( 1 ) مأخذ مزبور ص 32 .
-----------
( 2 ) مأخذ مزبور ص 33 .
-----------
( 3 ) مأخذ مزبور .
-----------
( 4 ) مأخذ مزبور .
-----------
( 5 ) مأخذ مزبور .
[ 145 ]