2 ملاء
چنانكه در تعريف آن گفتيم ، عبارت از چشمگيران و اشراف و كسانى است كه موقعيت خود را در مجراى اشباع خود خواهى در مجتمع تثبيت كردهاند .
براى توضيح اهميت مسئله « ملا » در جوامع بشرى و صف آرايى آنان در برابر اديان و هر گونه عامل پيشرفت ، اين مطلب را يادآور مىشويم كه از يادگارهاى قرن نوزدهم ميلادى است .
بعضى از متفكران در آن قرن به اين مطلب تأكيد مىكردند كه اغنيا و ثروتمندان
[ 218 ]
دين را براى تخدير بينوايان مىساختند و آنان را با وعدههاى بهشت و نعمتهاى اخروى قانع مىساختند تا آنان را بدون زحمت چپاول كنند و دسترنجشان را به يغما ببرند . حالا كه موضوع مذهب چنين است ، پس مذهب افيون تودهها است مىگوئيم :
درست است كه چنين سرنوشت نابكارانهاى را درباره مذاهب مىبينيم ، ولى فراموش نكنيم كه همه اصول سازنده انسانى مانند علم و اخلاق و سياست عادله و مفاهيم آزادى و برابرى و ساير حقايق ضرورى زندگى نيز در دست اغنياء و چشمگيران بچنين سرنوشت شوم دچار شده وسايل قاطعانه براى تخدير و سوء استفادهها قرار گرفتهاند ، آيا يك منطق واقع بينانه مىتواند حقايق مزبور را بجهت آن تخديرها و سوء استفاده محكوم نمايد و آنها را از قاموس بشرى بيرون براند ؟ آنچه كه منطق واقعبينانه و تجربى بما مىآموزد ، اينست كه افراد و گروههايى كه در شرايط معينى در يك جامعه موقعيت دلخواه خود را تثبيت كردهاند ، هدف حيات خود را در ادامه تثبيت آن موقعيت منحصر مىسازند .
طبيعى است كه براى وصول باين هدف و ادامه آن ، هيچ واقعيتى را بحال خود نخواهند گذاشت ، بلكه هر حقيقت و واقعيتى را وسيله هدف مزبور قرار داده نه تنها از مختصات آن وسايل سوء استفادهها خواهند كرد ، بلكه اگر هدفشان اقتضاء كند كه آن حقايق و واقعيتها را از بين ببرند ، آنها را محو و نابود خواهند ساخت و اگر بخواهند در راه وصول به هدفشان و ادامه آن ، حقايق و واقعيتها را كم يا زياد كنند ، يا دگرگونىهايى را در كيفيت آنها بوجود بياورند ، فرو گذارى نخواهند كرد ، خواه مذهب باشد ، خواه علم و معرفت و اخلاق و سياست و آزادى و عدالت و برابرى و غيره .
اينست منطق واقع بينانهاى كه شناختهاى عينى ما درباره انسان و تجربههاى قاطعانهاى ما درباره سرگذشت تاريخ او اثبات كرده است .
پس در حقيقت ، اغنياء و چشمگيران و كاموران خود محور ، كارى با هيچ حقيقت و واقعيتى ندارند ، جز هدفى كه براى خود در پيش گرفتهاند . و چون مذاهب حقّه
[ 219 ]
همواره با ستمگارى و طغيان و استثمار و خودكامگى مبارزه داشتهاند ، لذا مخالفان جدّى مذاهب ، طبقاتى بودهاند كه بنحوى از انحاء قدرت و امتيازى براى خود احساس كرده از تحولهاى سازنده نفرت داشتهاند ، نه اينكه مذهب ساخته اين طبقات براى تخدير بينوايان بوده باشد .
پيامبران عبرى بزرگترين مبارزات را با فراعنه و فرعونيان زمان خود داشته ،
باعتراف تاريخدانان تحليلگر تخم آزادى را كاشتهاند .
قرآن كه به عقيده ما مسلمانان كتاب آسمانى است و حدّاقل بعقيده عموم انسانهاى با اطلاع كتاب مستندى است كه هزار و سيصد و نود و هشت سال پيش از اين ، بظهور پيوسته است ، و درباره انسان و تاريخش واقعيات راستين را بيان كرده است ، صريحا مىگويد :
چشمگيران و كاموران و تثبيت شدگان شرايط مخصوص در جوامع ، بودهاند كه در ابلاغ رسالتهاى رسولان كارشكنى و مبارزهها براه مىانداختهاند . اين حقيقت را در آياتى كه كلمه ملأ را آورده است ، بخوبى مىبينيم :
1 قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ اِنَّا لَنَراكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ . قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِى ضَلالَةٌ وَ لكِنِّى رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ . اُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّى وَ اَنْصَحُ لَكُمْ وَ اَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ 1 .
( چشمگيران قوم نوح گفتند : ما ترا در ضلالت آشكار مىبينيم . نوح گفت :
من گمراه نيستم ، بلكه رسول پروردگار جهانيانم . رسالتهاى پروردگارم را بشما تبليغ مىكنم و شما را اندرز مىدهم و حقايقى را از خدا مىدانم كه شما نميدانيد ) .
آيا كسى كه خود را رسول رب العالمين معرفى مىكند و قوم خود را اندرز مىدهد ، مىتواند وسيله تخدير جامعه باشد ؟ آيا كسى كه ساخته ملأ است مىتواند برگردد ، با آنان به مبارزه برخيزد و ملأ هم در برابر او دست به كار شكنىها و تهمتها و مبارزهها بزنند ؟
-----------
( 1 ) الاعراف آيه 60 .
[ 220 ]
2 قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ اِنَّا لَنَراكَ فِي سَفاهَةٍ وَ اِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكاذِبِينَ . قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِى سَفاهَةٌ وَ لكِنِّى رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ 1 .
( چشمگيران قوم هود گفتند : ما ترا در حماقت مىبينيم و ما گمان مىكنيم تو از دروغگويانى .
هود گفت : من حماقتى ندارم ، بلكه رسول پروردگار جهانيانم ) .
3 وَ اذْكُرُوا اِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَكُمْ فِى الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُيُوتاً فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِى الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ 2 .
( و بياد بياوريد كه خدا شما را پس از عاد جانشينانى قرار داد و شما را در روى زمين مستقر نموده [ زندگى با آسايش شما را براه انداخت ] شما در زمين هموار قصرها مىسازيد و كوهها را براى خانهسازى مىتراشيد . نعمتهاى خداوندى را متذكر شويد و در روى زمين فساد براه نيندازيد ) .
اين است خواسته صالح پيغمبر عظيم الشأن قوم « ثمود » كه آنان را از فساد در روى زمين جلوگيرى مىكند .
آيا فسادى بالاتر از ستمگارى و از بين بردن نفوس انسانى بوسيله استثمار قابل تصور است .
اكنون ببينيم منطق قدرتمندان در برابر اين سازندگى صالح چه بوده است :
قالَ الْمَلاَءُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ اَتَعْلَمُونَ اَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا اِنَّا بِما اُرْسِلَ بِهِ مؤْمنون . قال الذين استكبروا انا بالذى امنتم به كافرون 3 .
-----------
( 1 ) الاعراف آيه 66 .
-----------
( 2 ) الاعراف آيه 74 .
-----------
( 3 ) الاعراف آيه 75 .
[ 221 ]
( چشمگيران متكبر قوم « صالح » به آن بينوايان كه از آن قوم ايمان آورده بودند ، گفتند : آيا مىدانيد كه صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است ؟
بينوايان پاسخ دادند :
ما به رسالت صالح ايمان آوردهايم .
آن متكبران گفتند :
ما به آنچه كه شما ايمان آوردهايد كفر مىورزيم ) .
توضيح آيا تكبر بدون قدرت امكان پذير است ؟ پس معلوم مىشود كه قدرتمندان بودهاند كه با مذاهب الهى مبارزهها ميكردهاند . مخصوصا با تصريح به اينكه ايمان آورندگان مردم بينوايى بودهاند .
4 وَ اِلى مَدْيَنَ اَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ اِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جائَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ اَشْيائَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ اِصْلاحِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ .
وَ لا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ امَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ اذْكُرُوا اِذْ كُنْتُمْ قَلِيلاً فَكَثَّرَكُمْ وَ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ 1 .
( و ما شعيب ( هم جامعه اهل مدين ) را به آن جامعه فرستاديم . بآنان گفت :
خدا را بپرستيد ، براى شما خدايى جز او نيست . دليل روشنى از پروردگارتان آمده است . پيمانه و ميزان را ايفاء كنيد و اشياء مردم را از ارزش نياندازيد و در روى زمين كه اصلاح شده است افساد نكنيد ، اين روش براى شما اگر با ايمان باشيد ، بهتر است . و سر راه مردم را نگيريد كه آنان را از ايمان و اصلاح بترسانيد و ايمان آورندگان را از راه خداوندى باز بداريد و كجروىها براه نياندازيد و بياد آوريد كه شما اندك و ناچيز بوديد ، خداوند شما را تكثير نمود و متشكل ساخت و بنگريد كه پايان كار افسادگران بكجا رسيد ) .
اينست منطق پيامبر :
-----------
( 1 ) الاعراف آيه 85 .
[ 222 ]
1 خداپرست باشيد ، اين غريزه كمال جو را در پرستش موضوعات ناشايست مستهلك نسازيد .
2 عدالت را ميان قيمتها و كالاهايى كه با مقدار معين بايد تشخيص داده شوند ، جدا مراعات كنيد .
3 اشياء مردم را از ارزش نيندازيد ) .
4 فساد در روى زمين بر پا نكنيد . مردمى را كه در مسير پيشرفت قرار گرفتهاند ، تهديد نكنيد .
5 قدر و ارزش اجتماع و تشكل خود را بدانيد .
در ميان اين مواد سازنده ، توضيحى در ماده سوم كه فوق العاده با اهميت است بيان مىكنيم :
« ارزش كار و كالا و انديشه مردم را پايمال نكنيد » كلمه « شيىء » مانند وجود يا پس از آن عمومىترين مفهومى است كه ذهن بشرى مىتواند آن را درك كند . در آيه فوق كلمه اشياء كه جمع شيىء است مطرح و چنين دستور داده شده است كه ارزش هيچ شيىء منسوب به انسان را كاهش ندهيد .
و لا تبخسوا النّاس اشيائهم : .
بايستى ارزش كار بجاى آورده شود ، نه اينكه بآنچه كه انجام دهنده كار قناعت بورزد ، كفايت كنيد . بعضى از اقتصاددانان گفتهاند :
كارگر مىخواهد زندگى كند و كارى با ارزش حقيقى كار خود ندارد اين منطق از نظر پيامبران الهى چنانكه در آيه فوق ديده مىشود ، محكوم است . زيرا پيامبران حيات انسانها و ارزش آن را مىشناسند و مىدانند : هر كارى كه از انسان صادر مىشود ، مقدارى از حيات او بآن كار مبدل شده است . لذا بايستى رضايت واقعى او در مقابل از دست دادن مقدارى از حيات بدست آورده شود ،
در حقيقت معناى آيه با نظر به تحليل آن بر عوامل اوليه كار و مزدى كه گرفته ميشود ،
چنين است كه از ارزش حيات مردم نكاهيد . شايد معناى جمله بعدى وَ لا تُفْسِدُوا فِي
[ 223 ]
الْأَرْضِ بَعْدَ اِصْلاحِها ( در روى زمين پس از اصلاح افساد نكنيد ) اينست كه فساد در نتيجه اسقاط ارزشها است ، يعنى اگر ارزشها كاسته شود فساد روى زمين قطعى است . اينست منطق پيامبران كه اساسىترين مبارزه با ظلم را پىريزى مىكند . « ملا » چه ميگويد ؟
قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا اَوْ لَتَعُودُنَّ فِى مِلَّتِنا قالَ اَ وَ لَوْ كُنَّا كارِهِينَ 1 .
( چشمگيران قوم « شعيب » كه تكبر ورزيدند بآن پيامبر الهى گفتند : اى شعيب ،
ترا و آنان را كه بتو ايمان آوردهاند بهمراه تو از اجتماع خود بيرون مىكنيم ، مگر اينكه به عقايد ما برگرديد ، شعيب فرمود : اگر چه ما از عقايد شما كراهت داشته باشيم ) .
بهمين ترتيب مبارزه كنندگان جدّى در برابر دين و پيامبران الهى قدرتمندان و كاموران بودهاند ، نه اينكه مذاهب حقه ساخته آنان مىباشد . اين نكته را « جلال الدين مولوى در قرن هفتم هجرى متوجه شده مىگويد : كاموران سبأيون به پيامبران چنين مىگفتند : كه اين مسائل مذهبى را كه شما مطرح مىكنيد :
رنج را صد تو و افزون مىكند
عقل را دارو به افيون مىكند
شما پيامبران ما را تخدير مىكنيد كه از قدرت و مقام و موقعيت چشمگيرى كه بدست آوردهايم ، دست برداريم .