تنها خداست كه ملاك عدالت ميان انسانها است
هيچ مكتب و عقيدهاى نمىتواند براى لزوم عدالت در ميان انسانها ملاكى
-----------
( 1 ) الحديد آيه 25 .
[ 194 ]
واقعى نشان بدهد ، مگر اينكه پس از تحليلهاى نهايى باين حقيقت اعتراف كند كه ملاك واقعى عدالت ، خداست و بس .
بار تلمى سانتهيلر در مقايسهاى ميان فلسفه سياسى ارسطو و افلاطون كه در حقيقت مقايسه ميان فلسفه سياسى افلاطون و ديگر متفكران انسانى است چنين ميگويد :
فلسفه سياسى تربيتى افلاطون چنين است :
« با اينحال كفايت نمىكند كه كودكان را رها كنيم و باكى از آن نداشته باشيم كه دامان طهارت آنان آلوده شود . كفايت نمىكند كه ما عقول كودكانمان را تنها با نور علم روشن بسازيم و آنان را با پند و اندرزها و ضرب المثل به نيكىها عادت بدهيم ، بلكه بالاتر از اين ، بايستى اصول اساسى دين كه طبيعت در دلهاى همه كودكان به وديعت نهاده است ، رويانده شود .
اين اصول دين است كه قوىترين اعتقاداتى كه انسان را با خدا مربوط مىسازد ، بوجود مىآورد ، قطعا خداست اول و وسط و پايان همه كائنات .
« او است كه ملاك و مقياس عدالت ميان مخلوقات است در همه اشياء » .
ما بايستى با اين عقايد با اهميت و ضرورى افكار كودكانمان را روشن كنيم .
اين عقايد است كه اگر قانونگذار شخصى حكيم باشد بايستى با هر وسيلهاى كه ممكن است چه با نرمى و چه با خشونت آنرا در درون شهروندان بگستراند .
اين عقايد در عين حال كه ساده و آسان است ، ضرورى و سودمند به حال انسانها است . اساس اين عقايد سه اصل مهم است :
1 وجود خدا .
2 نظارت او بر همه هستى .
3 عدالت او كه هيچگونه تمايل راهى به آن ندارد .
انسان بدون اعتقاد به اين اصول سه گانه در زندگى تصادف نماى اين دنيا گم مىشود ، زيرا تسليم تمايلات مىشود و در تاريكىهاى شهوات و جهالتش غوطهور مىگردد » 1 .
-----------
( 1 ) كتاب سياست ارسطو ترجمه سانتهيلر از يونانى به فرانسه و احمد لطفى سيد از فرانسه به عربى ص 20 .
[ 195 ]
اين نظريه « افلاطون » مانند بعضى از عقايد ديگرش در مسائل انسانى ، چنانكه وايتهد درك كرده است ، پايدار بوده ، تاكنون مطلبى اساسىتر از نظريه وى در مسئله ما گفته نشده است .
هرگز گمان نمىرود كه در مقابل اصالت تنازع در بقا ، بدون اعتراف به ملاك بودن خدا براى عدالت ، انديشه قابل توجهى از مغز بشر تراوش كرده باشد .
كدامين دليل مىتواند صاحب قدرت و امتياز را قانع كند كه دست از قدرت و امتياز خود بردارد تا انسانهاى ديگر هم از آن بهرهمند شوند ؟
آيا تطميع و دادن قدرت و امتياز ديگر آيا تهديد به تقليل نيرو و مزايايى كه دارد آيا با بدست گرفتن شمشير و قطع كردن موجوديت او آنچه كه تاريخ اجتماعات عملاً نشان داده است ، نه تنها اينگونه چارهجويىها خلاف جريان واقعيتهاى طبيعى بوده است ، بلكه نتايج ناگوار و غير منطقى ببار آورده است و به عبارت ديگر نقض غرضها به وجود آورده است ، زيرا اينگونه چارهجويىها عملا موجب انتقال قدرت و امتياز از فردى به فرد ديگر يا از گروهى به فرد ، يا از گروهى به گروه ديگر گشته است ، نه توزيع عادلانه قدرت .
روى همين نتايج مخالف غرض اساسى است كه پيامبران و مصلحان و انسان شناسانى كه خود انسانند ، فرياد عدالت برمىآورند و مىگويند :
شما كه مىتوانيد بعد قانون شناسى بشر را بيدار كنيد و به فعليت برسانيد ،
قدمى ديگر برداريد و تخم عدالت را بوسيله تعليم و تربيتهاى منطقى در دلهاى همه افراد بپاشيد و با رفتار عادلانه و احترامى كه خودتان به قانون و عدالت ميگذاريد ،
آن را آبيارى كنيد . و مسلم است كه اگر بخواهيد لزوم عدالت را براى همه افراد اجتماعات بوسيله تعليم و تربيت اثبات كنيد ، هيچ راهى جز اين نداريد كه بايد اثبات كنيد كه :
« تنها خداست كه ملاك عدالت ميان انسانها است . » شش حكمت متعاليه خداوندى چنين است كه كسى را به جرم ديگرى كيفر
[ 196 ]
نكند . شما در گرو اعمال خود ما هم مرهون كردارهاى خويشتن مىباشيم ، اينست مقتضاى عدل الهى .
اين موضوعات ششگانه هر يك به نحوى دلالت بر ثبوت قانون در « شدن » هاى تكاملى مىنمايد كه با ناديده گرفتن آنها ، سراغ عدالت را در جوامع بشرى نميتوان گرفت .
4 يا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى اَنْفُسِكُمْ اَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْاَقْرَبِينَ اِنْ يَكُنْ غَنِيّاً اَوْ فَقِيراً فَاللَّهُ اَوْلى بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى اَنْ تَعْدِلُوا . . . 1 ( اى كسانى كه ايمان آوردهايد ، قيام كنندگان دائمى به عدالت باشيد و شهادتهاى شما براى خدا ادا شود ، اگر چه به ضرر خويشتن يا پدر و مادر و خويشاوندان تمام شود ، بدون تفاوت ميان بىنياز و نيازمند ، خداوند به نيازمندى و بىنيازى آن دو داناتر و شايستهتر است . از هوى پيروى نكنيد تا عدالت بورزيد ) .