مسئله چهارم گروه بدبينان
بدانجهت كه اين گروه همواره عينك بد بينى به چشمان خود زدهاند ، اندك حادثه فتنهانگيزى را در راه محكم كردن عقيده خود استخدام نموده ، دست به فلسفه بافىها زده مىگويند :
بفرمائيد ، اينست دليل صحت مدعاى ما كه ميگوييم : بشر سر از طبيعت برنياورده است ، مگر اينكه حق و باطل را در هم بريزد و فتنهها براه بياندازد .
همين حادثه را در نظر بگيريد و به عقب و عقبتر برگرديد ، خواهيد ديد تاريخ بشرى پر از آشوبهاى بى سر و ته است و هر كس كه بخواهد تاريخ بشرى را بدون در نظر گرفتن اين سنت جاريه تفسير كند ، كار بيهودهاى مىكند .
اين بدبينان متوجه نيستند يا نمىخواهند باين حقيقت توجه كنند كه اگر هم خود فتنهها داراى بعد ويرانگرى بوده اصول و قوانين حق و باطل را درهم ميريزند ،
با اينحال قدرت سازنده آدمى را براى برطرف كردن موانع و سنگلاخهاى حيات بشرى به كار مىاندازند و احساس حق طلبى او را به شدّت بيدار مىكنند و خواب او را به بيدارى و مستى او را به هشيارى مبدل مىسازند .