عدالت منها نمىكند ، بلكه اضافه مىنمايد
اين جمله را بعنوان يك اصل انسانى بپذيريم كه :
« ما نبايد چيزى را از روح انسانى باز بگيريم ، حذف و بريدن و منها كردن از روح آدمى غلط و ضد قانون است ، تعديلش كنيم و اصلاحش نماييم » .
ويكتورهوگو اگر چيزى شايسته نابود شدن بود ، خدا آنرا در موجوديت آدمى قرار نمىداد . اگر يك نيرو و استعدادى در طبيعت آدمى زائد و مضر بود ، ميليونها حركات و فعاليتها و قوانين طبيعت دست بهم نمىداد تا آن نيرو و استعداد را به
( 1 ) البته چنانكه در آينده توضيح خواهم داد ، مقصود ضرر واقعى نيست ، بلكه آن ناگوارى است كه در قلمرو حيات واقعى عين نفع است .
[ 188 ]
وجود بياورد .
اگر متفكرى را ديديد كه با رجز خوانىهاى جالبش مىخواهد عدالتى را پىريزى كند كه سرمايه كلان روحى را از تولستوى حذف كند و با فلان تزار او را مساوى قرار داده ، عدالت را برقرار كند بدانيد كه اين متفكر نه عدالت را ميشناسد و نه انسان را .
اگر مكتبى را ديديد كه عدالت را چنين تفسير مىكند كه نيرو و فعاليتهاى مغزى بوجود آورندگان تمدنهاى اصيل را از منجمان مصرى گرفته تا هبل از سولا گرفته تا اسپينوزا و از دموكريت گرفته تا ژرژ تومسون و از هراكليد تا مولوى و تا هگل و از هومر تا ويكتور هوگو و از ارسطوى پير گرفته تا نيوتن و انيشتين و ماكس پلانك حذف كرده ، اين پيشتازان را با آن افرادى كه بقول امير المؤمنين عليه السلام : جايى جز آخور و جايگاه دفع مدفوع سراغ ندارند ،
متحد و مساوى بسازند ، بدانيد كه اين مكتب نه از انسان و انسانيت اطلاعى دارد و نه معناى عدالت را مىفهمد .
حذف كردن امتيازات آدميان و پايين آوردن و مساوى قرار دادن آنان با جانداران دو پا ، تباه كنندهترين ظلمى است كه بر انسانها روا ديده شده است .
زندگى زنبور عسل چيزى است و حيات انسانى چيز ديگر . پا بپاى عدالت در حقوق زندگى اجتماعى ، عدالتى هم براى دارندگان امتيازات سودمند به حال انسانها لازم است كه پيشرفت تكاملى انسانها را به عهده گرفتهاند .
آن كدامين مكتب است كه چپاولگران اجتماع را با پيش برندگان اجتماع بنام عدالت و دموكراسى يكى ميگيرد و ننگى ديگر بر ننگهاى تاريخ انسانها مىافزايد ما با مشاهده عينى تفاوت در افراد انسانها و لزوم ارزيابى امتيازات است كه مىگوييم :
« عدالت منها نمىكند ، بلكه اضافه مىنمايد . » ما در تعريف عدالت ديديم كه عدالت عبارت است از رفتار مطابق قانون ،
در آنهنگام كه مىخواهيم وجود استعداد و نيرويى سازنده در انسان را براى برابر
[ 189 ]
ساختن با انسانى ديگر كه آن استعداد و نيرو را خنثى نموده يا مبدل به عامل تخريب و ويرانگرى ساخته است ، حذف و منها نمائيم ، در حقيقت سرمايه جامعه را تباه مىسازيم ، بدون اينكه بتوانيم فاقد آن امتياز را بالا ببريم . حالا مىخواهيم معناى اين جمله « عدالت منها نمىكند ، بلكه اضافه مىنمايد » را توضيح بدهيم :
چون عدالت عبارتست از رفتار مطابق قانون ، براى درك و برقرار ساختن عدالت درباره يك فرد يا در قلمرو اجتماعى از انسانها ، مجبوريم قوانين طبيعى و روانى و محيطى آن فرد و اجتماع را كه نمايشگر واقعياتى معين در آنها است ،
بپذيريم . سپس آن قوانين را مطابق اصول و قواعد سازندگى كه براى فرد يا اجتماع در نظر گرفتهايم ، توجيه نموده آنها را به حركت درآوريم .
ملاحظه مىشود كه واقعيات موجود در فرد و اجتماع بوسيله عدالت نابود نمىشوند ، بلكه براى پيشرفت بسوى اصول و قوانين سازنده مهار و توجيه ميگردند .
بهمين جهت است كه مىگوييم :
تساوى انسانها در حقوق زندگى عدالتى است كه ضرورت حيات طبيعى آن را ايجاب مىكند و مراعات حقوق امتيازات انسانى كه ناشى از گذشتها و مهار خودخواهىها و چشمپوشى از شهوات است ، عدالتى ديگر است كه بدون مراعات آن ، هيچ سخنى جز تاريخ طبيعى حيوانات درباره انسان نداريم كه داد و فريادها راه بياندازيم و در برابر اصل تنازع در بقا قد علم كرده ، چنگيز و چنگيزيان را به مبارزه بطلبيم .
حال مىتوانيم معناى مستقيم جمله امير المؤمنين ( ع ) را دريابيم كه مىفرمايد :
« آن فرد و جامعهاى كه احساس فشار از عدالت نمايد ، ظلم و جور او را در محاصره تنگنايى سختتر قرار خواهد داد » پس :
« فرد و جامعهاى كه با عدالت اصلاح نشود ، بازيچه جور و ستم خواهد بود » رها كردن كشتى مجهز با همه وسايل مبارزه با امواج طوفانى و با كشتىبان كار آزموده و قطبنماى حساس و همه انواع رفاه و آسايش و نشستن در يك قايق ناچيز و بى بادبان و بى قطبنما و سپردن خويش به بادهاى گوناگون و حركت
[ 190 ]
در اقيانوس پهناور و عميق كه هر لحظهاى بيم طوفان در آن مىرود ، پديدهاى فوق جنون است كه تصورش براى مغزهاى معتدل بسيار دشوار است .
رها كردن عدالت و خود را سپردن به بادهاى عوامل محيط و انسانهايى كه با انواعى از انگيزههاى سودجويانه ، ارتباط با يكديگر برقرار كردهاند ، جز با همان مثال كشتى و قايق توضيح دادنى نيست .
ناراحت كنندهتر از آن ، اينست كه چنين نيست كه اگر عدالت در روابط اجتماعى برقرار نگردد ، تنها يك امتياز از دست رفته باشد ، بلكه با از دست دادن اين امتياز قايق حيات انسانى سيلى خور طوفانهاى جور و ستم قرار خواهد گرفت ، زيرا در آن جامعه كه قانون حكومت خود را از دست بدهد ، و افراد و گروهها رفتار خود را با آن تطبيق نكنند ، حكومت ستم با انواع گوناگونش آغاز مىگردد ، دليل اين مدّعا روشنتر از آن است كه احتياجى به تفصيل داشته باشد .
همين مقدار كافى است كه توجهى به اختلاف افراد و طبقات از نظر قدرت و ناتوانى بنماييم . روى همين اصل بديهى اختلاف در قدرت و ضعف است كه مىگوييم :
از هر جامعهاى كه عدالت رخت بربندد ، ظلم و جور فورا رخت خود را باز نموده و بساط خود را مىگستراند .