1 مترفين
آيات قرآنى اين ستمگاران را با شديدترين لحن و خشنترين بيانى مىكوبد . نمونهاى از آيات مربوط به « مترفين » از اينقرار است :
1 وَ كَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ كانَتْ ظالِمَةً وَ اَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِينَ . فَلَمَّا اَحَسُّوا بِأْسَنا اِذا هُمْ مِنْها يَرْكُضُونَ . لا تَرْكُضُوا وَ ارْجِعُوا اِلى ما اُتْرِفْتُمْ فِيهِ
[ 216 ]
وَ مَساكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُونَ . قالُوا يا وَيْلَنا اِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ 1 .
( چه بسا اجتماعاتى را هلاك كرديم كه ستمگار بودند و پس از آنان گروههاى ديگرى را بوجود آورديم . آن هلاك شدگان هنگامى كه عذاب ما را احساس كردند ،
فورا پا بفرار گذاشتند . [ كجا فرار مىكنيد ] نگريزيد و برگرديد بهمان جايگاهى كه در آنجا در كامكارى غوطهور بوديد ، برگرديد به مسكنهاى خويش ، شايد كه مسئول قرار خواهيد گرفت . آنان گفتند : واى بر ما ، ما ستمگاران بودهايم ) .
2 وَ ما اَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ اِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها اِنَّا بِما اُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ 2 .
( ما هيچ رسولى را براى تبليغ به جامعهاى نفرستاديم ، مگر اينكه خودكامگان كامور آن جامعه گفتند : ما به آن رسالتى كه شما براى آن فرستاده شدهايد ، كفر مىورزيم ) .
3 وَ اِذا اَرَدْنا اَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً اَمَرْنا مُتْرَفِيها فَفَسَقُوا فِيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِيراً 3 .
( و هنگامى كه بخواهيم اجتماعى را به هلاكت بياندازيم ، به كاموران آن جامعه دستورات خود را صادر مىكنيم ، آنان از دستورات ما منحرف مىشوند و در آن جامعه فسق مىورزند ، در نتيجه تهديد ما درباره آنان تثبيت ميگردد و محو و نابودشان مىسازيم ) .
نتيجه قطعى كه از اين گروه آيات مىگيريم ، اينست كه دين اصيل در طول تاريخ دو كار اساسى را بر عهده خود گرفته است :
يك نشان دادن و هموار كردن راههاى پيشرفت بسوى زندگى پاكيزه و قابل تفسير با اصول عالى انسانى .
-----------
( 1 ) الانبياء آيه 11 تا 14 .
-----------
( 2 ) سبا آيه 34 .
-----------
( 3 ) الاسراء آيه 16 .
[ 217 ]
دو مهار كردن اميال و هوى و هوسهايى كه مانع پيشرفت بسوى زندگى مزبور مىباشند .
مسلم است كه برداشتن موانع پيشرفت ، چه عوامل طبيعى و چه عوامل انسانى با آرزو و خيال امكان پذير نيست ، لذا پيامبران الهى هر اندازه كه مىتوانستند كاموران را تبليغ و ارشاد و موعظه نموده آنان را آگاه مىساختند و سپس آنان را از عواقب هوى پرستى و ستمگارى بر حذر مىداشتند و تا آنجا كه قدرت داشتند ، عملا جلو انحرافاتشان را مىگرفتند . و هنگامى كه ناتوان مىگشتند ، آنان را بحال خود مىگذاشتند ، تا نتايج كردارشان را بينند . آرى براى كسى كه :
چندين چراغ دارد و بيراهه مىرود
پاسخى جز اين وجود ندارد كه :
بگذار تا بيفتد و بيند سزاى خويش