انسان و افتخار و مباهاتهاى او
از قراين و شواهدى كه در دست داريم ، چنين بنظر مىرسد كه اگر همه انسانهاى در خاك خفته را زنده كنيم و همه زندگان را جمعآورى نموده ، همه آنان را در يكجا پهلوى هم قرار بدهيم و از هر يك آنان خواهش كنيم كه جملهاى درباره خود بگوئيد و برويد ، باستثناى رهروان منزلگه كمال كه در اقليت اسف انگيزى هستند ،
هر امتيازى كه براى ابراز افتخار بگويند ، از اين قبيل خواهد بود :
1 اين منم كه با هوش و قدرتى كه داشتم ، هر چه خواستم كردم .
2 اين منم كه ثروتها اندوختم .
3 اين منم كه ساليان متمادى همه را زير دست خود نموده سرورى كردم .
4 اين منم كه راههاى كوتاهتر براى نابود كردن مخالفم كشف كردم .
5 اين منم كه در شناخت اصول رقابتهاى كشنده به كشفيات تازهاى نايل شدم .
6 اين منم كه تازهگويىها نموده ، بشر را از فعاليتهاى مغزى و روانى منصرف كرده به پايينتر از شكم متوجه ساختم بطورى كه :
جز ذكر نى دين او نى ذكر او
سوى اسفل برد او را فكر او
7 من داراى فرزندان قدرتمند و عشيره نيرومندى هستم .
8 اين منم كه توانستم مقدسترين وسايل پيشرفت مانند مذهب و علم و عدل و قانون را دستاويز خودخواهىهايم نمايم .
9 اين منم كه حيلهگرىها و چارهسازىها براه انداختم تا حق را باطل و باطل را حق جلوه دادم .
[ 105 ]
10 اين منم كه توانستم مردم را با نشان دادن شوره زارها ، از چشمه سارهاى زلال حيات كه با عرق جبين و تكاپوهاى خستگى ناپذير بدست مىآوردند ، منصرف نموده در بيابانهاى خشك و سوزان خود خواهىهايم سرگردانشان نمايم .
آرى اين منم كه توانستهام با صدها وسيله فكرى و مادى الفت و محبت و يگانگى مردم را به خصومت و تنفر از يكديگر تبديل نمايم .
لذا صحيح است كه بگوييم : افتخار شعلهايست كه از آتش خودخواهى زبانه مىكشد و پس از خاكستر ساختن خويش به تباه ساختن ديگران مىپردازد .
همه كتابها و همه محافل دم از افتخارهايى مىزنند كه انسان خيال مىكند كه در تاريخ بشرى موجودات فوق فرشتگان زندگى مىكنند و خود اطلاعى از آن ندارند اگر همه مدعيان افتخار و مباهات راست مىگويند ، پس باعث شرمندگى و سرافكندگى انسانها كيست ؟ كسى نمىداند شايد موجوداتى همراه سنگهاى فضايى بر زمين فرود آمده جنگها و خونريزىها و حق كشىها را به راه انداختهاند 4 افلح من نهض بجناح او استسلم فأراح ( آن كس به مقصود خويشتن نايل گشت كه پر و بالى داشت و بپرواز در آمد ،
يا فاقد قدرت بود و از هجوم به مخاطرات خوددارى كرد و آسوده گشت ) .