چگونه دين پرده تاريكى روى واقعيت مىكشد
در تفسير اين جمله ابن ابى الحديد معتزلى مىگويد : بدانجهت كه شما تظاهر به شعائر اسلامى مىكنيد ، من نمىتوانم با شما مانند غير مسلمانان رفتار كنم [ تكليف من اينست كه شما را مسلمان تلقى كنم و رفتار اسلامى با شما داشته باشم ] با اينكه شما منافقيد و از اسلام واقعى برخوردار نيستيد . ولى من بجهت صفا و صدق نيت از درون پليد شما مطّلعم و ميدانم كه درون شما پليد و ناپاك است .
ابن ابى الحديد احتمال ديگرى هم مىدهد و آن اينست كه دين من نميگذارد كه خود را به شما معرفى كنم 3 . . .
-----------
( 1 ) المائدة آيه 13 .
-----------
( 2 ) الفتح آيه 10 .
-----------
( 3 ) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 1 ص 210 .
[ 36 ]
عده ديگر از شارحان نهج البلاغه نيز همين معنا را كه شارح معتزلى آورده است ،
بيان مىكنند .
ابن ميثم بحرانى نيز معناى جمله را شبيه به تفسير ابن ابى الحديد بيان نموده مىگويد :
« اين جمله مانند تهديد است كه امير المؤمنين ( ع ) متوجه آن مردم مىكند و مىگويد : وظايف دينى من كه ايجاب مىكند رفتار من با شما مانند رفتار مسلمانان بوده با شما جنگ و پيكار نكنم و خشونت براه نياندازم ، [ بلكه با شما با نرمى و سهولت رفتار كنم ] حقيقت مرا از شما پوشانيده است ، ولى من با اخلاص و صدق نيتى كه دارم درون شما را كاملا ميدانم » 1 .
بنظر مىرسد كه جمله مورد تفسير معناى مهمترى داشته باشد كه اين شارحان از آن غفلت نمودهاند : با نظر به جمله بصر نيكم ( مرا به شما بينا ساخته است ) بايد جمله سترنى عنكم بهمان معناى ( مرا از شما پوشانيده است ) بوده باشد ، نه بمعناى جلوگيرى كرده است . مخصوصا به قرينه جلباب كه بمعناى پرده مىباشد .
بنابر اين ، مفاد جمله مزبور آگاهى امير المؤمنين و ناآگاهى و جهل آن مردم را بيان مىكند . يعنى من شما را ميشناسم و شما مرا نميشناسيد .
و از روى همين نكته است كه ما در مجلد اول ( مقدمه ترجمه و تفسير نهج البلاغه ) جمله فوق را به ترتيب زير شرح كرديم :
آن تبهكاران منافق و غوطهور در رويدادهاى بى محاسبه زندگى و آن بزنجير كشيده شدگان عادات و تقاليد ، معنايى از دين را حرفه خود ساخته بودند كه بجاى آنكه بر آگاهىهاى آنها درباره واقعيات كمك كند ، عامل تخدير و نابينايى آنان گشته بود .
مسلم است كه با آن عينكهاى تعبيه شده از درونهاى ناپاك نمىتوانستند شخصيت صريح و روشنتر از آفتاب على را به بينند ، ولى على بن ابيطالب ( ع ) به خوبى آنان را مىشناخت ، زيرا هنگامى كه آيينه حق نماى دل به گرد و غبار و
-----------
( 1 ) شرح نهج البلاغه ابن ميثم بحرانى ج 1 ص 273 .
[ 37 ]
زنگار هوى و هوس و فعاليتهاى « خود طبيعى » آلوده نشود ، همه چيز را روشن نشان مىدهد ، آرى :
آيينه دل چون شود صافى و پاك
نقشها بينى برون از آب و خاك
هم به بينى نقش و هم نقاش را
فرش دولت را و هم فراش را
8 اقمت لكم على سنن الحقّ فى جوادّ المضلّة حيث تلتقون و لا دليل و تحتفرون و لا تميهون ( من نگهبانى شما را بر سر راههاى حق كه از ميان جادّههاى گمراه كننده كشيده شده است بعهده گرفتهام شما در آن جادّههاى گمراهى بيكديگر مىرسيد و رهبرى نداريد و زمينها را حفر مىكنيد و به آب نمىرسيد ) .