حيات در منطقه ارزشها
براى اينكه حيات در نظر يك انسان وارد منطقه ارزشها گردد ، بايستى :
1 انسان احساس زنده بودن را داشته باشد . احساس زنده بودن ، برترى موجوديت او را بر ساير مواد جهان طبيعت اثبات مىنمايد . با احساس زنده بودن است كه آدمى خود را مسئول بارور ساختن اين پديده سازنده تلقى خواهد كرد .
2 نتيجهاى را كه احساس زنده بودن در بردارد ، اينست كه عظمت « خود » براى آن انسان روشن مىگردد ، لذا نمىتواند آشنايى با آن را از دست بدهد و با بيگانگى از خود زندگى كند .
3 حيات با احساس زنده بودن و آشنايى با خود كه واقعيت خود را نشان مىدهد و آدمى را از اين پندارهاى بىاساس كه حيات يك مفهوم تجريدى است [ كه ضمنا انسان را در سايهاى ابهام انگيز از حيات فرو مىبرد ] نجات مىدهد .
4 تسليت با اين خيالات كه حيات جز پديدههاى گذران آن نيست ، اعلان مبارزه با موجوديت خويشتن است .
5 رابطه حيات با پديدهها و فعاليتهايش رابطه عليت نيست ، بلكه هر يك از آنها جزء تحول يافتهاى از حيات است كه در سطح عميق روان بصورت ناب پايدار مىماند ، و اين واقعيات ناب است كه عناصر شخصيت آدمى را مىسازد و سرنوشت ابديت او را تعيين مىنمايد .
پس از اين بررسى مختصر درباره حيات ، بخوبى روشن مىشود كه ورود حيات به منطقه ارزشها ، بستگى به هدفگيرى خود ايدهآل درباره آن دارد ،
يعنى براى درك ارزش حيات بايستى ببينيم « خود ايدهآل » آدمى از حيات خود كه در تحول و استهلاك دائمى است ، چه هدفى را منظور نموده است .
اين اصل عالى انسانى را هم پذيرفتهايم كه هيچ هدفى نبايد پستتر از موقعيتى
[ 51 ]
باشد كه مبدء حركت انسان به سوى آن هدف است ، زير قانون هدف مىگويد :
انسان خود آگاه در مجراى حيات كه مبنايش بر تكامل است ، هدفهاى خود را برتر و عالىتر از موقعيتهايى كه از آنها عبور مىكند ، قرار مىدهد .
آيا با نظر به اين قانون ، مىتوان آن خود ايدهآل را كه از ورود به منطقه ارزشها منصرف شده پديدهها و فعاليتهاى حيات طبيعى را هدف قرار داده است ،
جوياى تكامل ناميد .
بنابر اين هيچ مسيرى براى تكامل حيات آدمى جز حركت از ميدان مواد طبيعى و ورود به منطقه ارزشها كه تحصيل عناصر پايدار روح است ، وجود ندارد .
اين عناصر پايدار كه فوق حركت و سكون است ، در صورت داشتن ارزشهاى انسانى تكاملى ، راه را به منطقه جاذبه ربوبى باز مىكنند .
براى كسى كه حيات با اين مسائل تفسير شده است ، همه شئون و پديدهها و فعاليتهاى آن ، امور گذرانى هستند كه در صورت ناب وارد قلمرو حيات ميگردند .
آرامش و ترس ، لذت و الم ، پيروزى و شكست . . . همه و همه بدون اينكه موجب شكست مديريت هدف دار خود ايدهآل بوده باشند ، لحظاتى سطح ظاهرى روان را اشغال نموده سپس به واقعيات پايدار در قلمرو روان مبدل مىگردند . پس انسان پويا در مسير كمال پديدهها و فعاليتهاى حيات را ، نه مبناى حيات مىداند و نه هدف آن ، چنانكه يك باغبان پديدهها و خواص آب و خاك و اشعه خورشيد را نه مبناى اصلى فعاليت خود مىداند و نه هدف آن ، زيرا هدف او از تنظيم آن عوامل بوجود آوردن گل است ، نه يك مشت خاك .
اين تفسير كه درباره حيات گفتيم ، مىتواند در سرتاسر نهج البلاغه در جملاتى كه امير المؤمنين عليه السلام درباره شئون و پديدهها و فعاليتهاى حيات خود ابراز مىدارد ، مورد استفاده قرار بگيرد .