مسئله پنجم گروه خوش بينان
اين گروه بر عكس بدبينان ، با نگريستن بوسيله عينك خوشبينى ، براى همه آرامشها و تلاطمهاى حيات بشرى فلسفههايى آماده كردهاند كه خود را با آنها
[ 87 ]
قانع و ديگران را به تبعيت از آنها توصيه مىنمايند :
درست فكر كنيد كه چه مىگوئيم ، مىگوئيم :
هر معلولى علتى دارد و ما در برابر اين قانون پايدار جز رضا و خرسندى نبايد داشته باشيم ، زيرا از متن هستى بر مىآيد و هستى را تنظيم مىكند و چه زيباست نظم هستى از طرف ديگر بگذاريد بشر در همه جريانات هستى قدرت خود را به فعليت برساند ، مگر آن وحى منزل را كه به پيشروان داروين و پيروان او شده است ،
نشنيدهايد كه بايستى قدرتمندها ناتوانان را از بين ببرند ، تا ناتوانان در فتنهها قربانى شوند و ميدان را براى اقويا به وسيله انتخاب طبيعى باز كنند اين خوش بينان كه خود توليدكنندگان بدبينىاند ، اين مقدار فكر نميكنند كه حقجويى و حقيابى نوع بشر خود يكى از معلولهايى است كه به علتى اصيل كه خدا در نهاد اين نوع قرار داده است ، مستند مىباشد .
همچنين در برابر بروز فسادهاى آشوبگران ، حسّ پاسدارى ما از ارزشهاى انسانى ، معلولى است كه از ريشهدارترين علل روانى سر برمىكشد و دست به فعاليت مىزند . و اينكه مىگويند :
چه زيباست نظم هستى نمىفهمند كه نابودىهاى بشرى چه با دست عوامل طبيعى صورت بگيرد و چه به وسيله نيرومندان ، خارج از قانون عليت نيست ، و چه زشت است نابودى ناحق بشرى نيز اين استدلال كه بايستى قدرتهاى بشرى به فعليت برسند ، مدعائى كاملا صحيح است ، ولى اشكال در تطبيق اين قانون در شئون مجموعى بشرى است و بقول مولوى :
دعاى خوبى است كه اين خوش بينان آوردهاند ، ولى سوراخ دعا را گم كردهاند :
آن يكى در وقت استنجاء بگفت
كه مرا با بوى جنت دار جفت
گفت شيخى خوب ورد آوردهاى
ليك سوراخ دعا گم كردهاى
[ 88 ]
اگر بنا باشد به فعليت رسيدن قدرت ، موجب نابود شدن قدرتهاى ديگرى باشد كه حتى در ضعيفترين شاخ يك مورچه خزيده در لانه خود ، جلوهگر ميشود ،
اين به فعليت رسيدن اشباع وحشيانه حسّ خودخواهى است ، نه به فعليت رسيدن قدرت كه با نظر به حيات مجموع انسانها ، امانتى است در دست بعضى از آنها كه در صلاح مجموع حيات بكار ببرد .
نيز اگر چنين فرض كنيم كه به فعليت رسيدن قدرت عبارت است از دارا بودن به عامل نابودى ديگران ، در اينصورت ما ناتوانى و زبونى انسان را در برابر مواد آتشفشانى كه در درون دارد و مىتواند خود او و ديگران را به مرگ و نابودى بكشاند ، قدرت ناميدهايم اينان حتى آن اندازه قدرت ندارند كه خود را آماده كنند و در اين حقيقت بينديشند كه چرا همه مكتبهاى انسانى و همه انسان شناسان كه از مجموع تاريخ حيات امير المؤمنين ( ع ) اطلاعى دارند ، او را بعنوان قدرتمندترين مرد تاريخ معرفى مىكنند ؟
آيا اين قدرتمندى جز اين است كه امير المؤمنين ( ع ) توانسته است خود را از محاصره خودمحورى درآورده همه انسانها را در درون خود جاى بدهد ؟ جاى دادن همه انسانها در درون و همه آنها را اجزائى براى خود فرض كردن ، نمونهاى از قدرت الهى را نشان مىدهد كه ساير قدرتمندان باصطلاح معمولى كه در محاصره « خود محورى » زود گذر قرار گرفتهاند فاقد آنند .
اگر انسانى بتواند آگاهى كافى درباره حيات آدميان به دست بياورد ، خواهد ديد : اصل قدرت شكافتن محاصره « خودمحورى » است كه مىتواند عامل خوش بينى بانسانها باشد ، نه قرار گرفتن در محاصره « خود محورى » كه پستترين و زشتترين ناتوانىهاى بشرى است .
گروه خوش بينان اصطلاحى كه در اين مبحث مطرح كرديم ، هر گونه فتنه و آشوب را مطابق قانون قلمداد مىكنند و نمىدانند كه سوختن انبار آذوقه مردم با افتادن آتش در آن ، يكى از جلوهگاههاى قانون علت و معلول است كه طبيعت در
[ 89 ]
نظم خود بجريان مىاندازد .