عدالت از ديدگاه قرآن
هيچ متفكر و مكتبى نمىتواند ضرورت و امتيازات عدالت را با آن عظمت كه قرآن مطرح كرده است ، معرفى و توصيه نمايد . اين آيه را چند بار و با دقت حياتى مطالعه فرماييد :
وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ 1 .
( و مشيت پروردگار تو با صدق و عدل به جريان افتاده است ، هيچ عامل تبديل كنندهاى براى مشيتهاى او وجود ندارد ) .
اگر در اعماق زمين فرو شويد و سپس از اين خاكدان بالا رويد و همه كهكشانها
-----------
( 1 ) الانعام آيه 115 .
[ 191 ]
و فضاها را در نورديد و حتى روزى فرا رسد كه دانه الكترون را بشكافيد و كوچكترين جزء آن را در حال ارتباط با مجموع كيهان بررسى كنيد ، آنگاه اعماق روان آدمى را باز كنيد و همه سطوح آن را درك نماييد ، باز قانون را در همه جا حكمفرما خواهيد ديد . قانونى كه اجراى يك نظم عالى را به عهده گرفته است . وضع و اجراى آن قوانين با مشيت الهى نه از روى احتياج بوده و نه از روى جبر و اضطرار . بنابر اين انسانى كه در قلمرو جهان هستى كه تجسم يافتهاى از عدالت خداوندى است ، در برابر مفهوم عدالت ، چهره تضاد بخود مىگيرد ، در حقيقت آن چهره وقيح را براى موجوديت خود گرفته است .
فرد يا جامعهاى كه درباره عدالت بىتفاوتى از خود نشان مىدهد ، اين بىتفاوتى مربوط به واقعيت خود اوست . شوخى با عدالت عبارت ديگرى از مسخره خويشتن است .
آن تحليلگر تاريخ كه براى پيدا كردن عوامل سقوط يك جامعه ، به همه كوششها و تكاپوها تن مىدهد و انواعى از علل را مطرح مىكند ، ولى از بىاعتنايى آن جامعه به عدالت صرف نظر مىكند ، ارزش تحليلى كه انجام داده است ناچيزتر از كاغذ باطل شدهايست كه با تحليل مزبور سياه كرده است .
آيات متعدد از قرآن مجيد با صراحت كامل نابودى اجتماعات گذشته را معلول ظلم و ستمگارى معرفى مىنمايد كه عبارت است از تضاد با عدالت و يا بىاعتنايى درباره آن . اين آيات را در مسائل مربوط بهمين مبحث يادآور خواهيم گشت .
و بالعكس ، هيچ اعتلا و تمدن اصيل را در تاريخ بشرى بدون در نظر گرفتن عامل عدالت ، نمىتوان تحليل و تفسير نمود ، زيرا چنانكه در مباحث گذشته اشاره كردهايم ، عدالت آبحيات شئون سازنده بشرى است . اگر جامعهاى فرض شود كه از همه جهات داراى عوامل تمدن اصيل باشد مانند نوابغ و متفكران كامل ، فرهنگ قابل بهرهبردارى ، ثروت مادى كلان ، وضع جغرافيايى عالى ، با اينحال عدالت در آن جامعه حكمفرما نباشد ، عوامل مزبور مانند هستههاى بسيار با ارزشى كه در زير
[ 192 ]
خاك بماند و بپوسد ، و يا در مجراى باد و جايگاه سقوط سنگ و كلوخ قرار بگيرد و از بين برود ، مستهلك خواهد گشت و چه بسا موجبات زيانها و بدبختىهاى بيشترى را فراهم خواهد آورد . چرا ؟ براى آنكه قانون رويانيدن و بارور ساختن آن هستههاى بسيار با ارزش مراعات نشده است .
وقتى كه عدالت در رويانيدن و بارور ساختن امتيازات حيات مراعات نگردد ،
هشياران پاكدل جامعه ، زندگى با زجر و شكنجهاى دارند ، و بىتفاوتها و خودكامهها و شهوت پرستان مانند مگسها كه روى شيره مىنشينند و برمىخيزند و آن را به مدفوع مبدل مىسازند ، آن امتيازات و نعمتهاى خداوندى را پايمال خواستههاى پست خود مىنمايند . بار ديگر مضمون آيه را در نظر بگيريم :
« مشيت پروردگار تو با صدق و عدل به جريان افتاده است » .
2 فَلِذلِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَما اُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ اَهْوائَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتابٍ وَ اُمِرْتَ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمْ اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ لَنا اَعْمالُنا وَ لَكُمْ اَعْمالُكُمْ لا حُجَّةَ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ اَللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنا وَ اِلَيْهِ الْمَصِيرُ 1 .
( و بدينجهت دعوت بسوى خدا كن و چنانكه دستور داده شدهاى ، استقامت نما و پيرو هوىهاى آنان مباش و بآنان بگو :
من به آن كتاب كه خدا نازل كرده است ، ايمان آوردهام . و من مامور گشتهام كه ميان شما عدالت را بر پاى دارم . خدا پروردگار ما و شما است . ما در گرو اعمال خود و شما مرهون كردارهاى خويشتن مىباشيد . ميان ما و شما حجتى نمانده كه بيان نشده باشد . خداوند همه ما را جمع خواهد كرد و بازگشت نهايى ما بسوى او است ) .
چند موضوع بسيار مهم در آيه فوق با رابطههاى زيربنايى بيكديگر پيوستهاند :
يك دعوت كن و در دعوت خود پايدار باش ، تو باين دعوت و پايدارى مأمور گشتهاى . دعوت تو فصلى و موسمى نيست و انگيزه آن موقت و زودگذر نمىباشد ، بلكه بدانجهت كه رسالت تو متّكى به واقعيات ثابت و محو نشدنى است ،
-----------
( 1 ) الشورى آيه 15 .
[ 193 ]
لذا در اجراى آن جدا پايدار باش و سستى بخود راه مده و از كسى بيمناك مباش ،
زيرا رسالت تو بازگو كننده قوانين هستى و حيات آدميان است كه جلوهگاه مشيت عادلانه الهى است .
دو پيرو هوىهاى تبهكاران مباش ، زيرا هوى و هوس و اميال پا در هوا نمىتوانند واقعيات را مختل بسازند .
قانون الهى نه تنها بوسيله تمايلات طبيعت پرست آنان شكاف برنمىدارد ،
بلكه دير يا زود تباهى آن تمايلات را هم فاش مىسازد و بردگان آنها را رهسپار سيه چال سقوط مىنمايد .
سه بآنان بگو : من به كتابى كه از طرف خدا نازل شده است ، ايمان آوردهام .
كتابى كه براى من نازل شده است چيست و چه مىخواهد ؟
براى دريافت پاسخ اين سئوال اين آيه را توجه كنيد :
3 لَقَدْ اَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ اَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ 1 .
( البته ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و كتاب و وسيله سنجش حق و باطل را با آنان نازل كرديم تا مردم به عدالت برخيزند ) .
چهار من مأمورم كه در ميان شما عدالت را اجرا كنم ، زيرا چنانكه در آيه فوق ديديم هدف فرستادن رسولان و نازل كردن كتابهاى آسمانى اشاعه و اجراى عدالت در ميان انسانها است .
پنج ملاك واقعى عدالت معلومات محدود و خواستههاى بىاساس شما نيست ، اين ملاك « اللّه » است كه پروردگار ما و شما است .