واقعيات و رويدادهايى كه با قيافه خاموش گوياترين زبان را دارند
آيا اجزاء و روابط عالم هستى با آن قيافه خاموش با ما سخن نمىگويند ؟ آيا حكومت مطلقه قوانين در قلمرو موجودات ، زبان گويايى براى ابراز واقعيات پشت پرده نيستند ؟ آيا يك پرنده ضعيف كه در روى شاخسار درختى ترانهاى سرداده است ، با ما گفتگو ندارد ؟ حركت و تحول حاكم در حيات انسانها و جويبار تاريخ در طول زمان ، ما را مخاطب قرار نمىدهد ؟ سقوط تبهكاران در سيه چال تاريخ و اعتلاى شخصيت عشاق فضيلت با ما حرف نمىزنند ؟ جريان معلولها در دنبال علتهاى خود و براه افتادن واكنشها سايهوار به
[ 40 ]
دنبال كنشها سخنى با ما ندارند ؟ آرى ، اين واقعيات با اينكه با قيافه خاموش در گذرگاه هستى در جريانند ،
با ما سخنها مىگويند و فرياد مىزنند :
سرّ من از ناله من دور نيست
ليك چشم و گوش را آن نور نيست
چه تفاوتى دارد كه شما با سوزاندن آتش از راه گوش طبيعى آشنا شويد ،
يعنى به شما بگويند : « كه آتش مىسوزاند » و شما بآن واقعيت آگاه شويد ، يا با چشمتان به بينيد كه آتش مىسوزاند و از راه اين مشاهده ، علم بآن واقعيت پيدا كنيد .
بلكه آگاهى شما در صورت دوم روشنتر و خالصتر خواهد بود ، زيرا قالبهاى لفظى كه پديدههاى قراردادى براى نشان دادن واقعيت مزبور مىباشند ، وساطتى نكرده ، ذهن شما بدون واسطه با آن ، ارتباط برقرار نموده است . اين هم يكى از عوامل عقب ماندگى ما خاك نشينان است كه وسيله تماس با واقعيات را بر ارتباط با خود آن واقعيات ترجيح مىدهيم . اين عالىترين وسيله براى تفاهم و نقل و انتقال معانى بيكديگر ، دامهاى سر راه زندگى ما گشته است :
لفظها و نامها چون دامهاست
لفظ شيرين ريگ آب عمر ماست
چنانكه صورتها و عكسها و مجسمهها را براى مشغول ساختن ذهن خويش از تماس با واقعيات استخدام مىنماييم 10 ، 11 عزب رأى امرء تخلّف عنّى ما شككت فى الحقّ مذ أريته ( دور از واقعيت مىگردد رأى مردى كه از من تخلف نمايد . از آنهنگام كه حق بمن نشان داده شده است من در هيچ حقى شك و ترديد نكردهام ) .