از حكومت و دمسازى با على ( ع ) فرار كردند و لشكر زن و پيرو چارپاى گشتند
جنگ جمل يكى از حوادث خونين تاريخ است كه پيشتازان برپا كننده آن ،
سه نفرند : عايشه يكى از زنهاى پيامبر اكرم ( ص ) ، طلحه و زبير .
محققان تاريخ اسلام درباره تعيين عامل شماره يك از اين سه نفر اختلاف نظر دارند ، بعضى مىگويند :
تحريك كننده اصلى آن دو نفر عايشه بوده است . رقابت عايشه با امير المؤمنين عليه السلام چه در زمان حيات پيامبر و چه بعد از او تا آخرين روزهاى زندگى امير المؤمنين عليه السلام معروف است و احتياجى به تفصيل ندارد . باضافه اينكه اعتبار عايشه بجهت همسر بودن با پيامبر در نزد مردم معمولى بالاتر از شخصيت طلحه و زبير بود ، مخصوصا با آن انتقاد كه عمر در موقع مرگش از آن دو نفر ابراز كرده بود .
گروهى معتقدند كه عايشه هر چه بود ، بالاخره يك زن بود كه ارزش خاص خود را داشت ، اين طلحه و زبير بودند كه او را تحريك نموده غائله جمل را براه انداختند .
اين گروه به توبيخهايى كه بعدها از طرف ارباب فضل و فضيلت درباره طلحه و زبير مىشد ، استناد مىكنند .
توبيخ آنان چنين بود كه به كدامين دليل آن دو نفر زن پيامبر را از جايگاه خود بيرون كشيدند و او را دستاويز رياست پرستى خود نمودند .
[ 167 ]
جمعى ديگر از تحليل گران تاريخ اسلامى مىگويند :
اصل محرك آن سه نفر معاوية بن ابى سفيان است كه در پشت پرده دست به تحريكات زده آن سه نفر را در روى پرده به بازيگرى وادار كرده بود .
بهر حال اين سه نفر با تمام بىاعتنايى پاى روى اصول و قوانين اسلامى كه حكومت امير المؤمنين ( ع ) را اثبات كرده بود ، نهاده ، زحمتها كشيدند راهها در نورديدند و كوهها و بيابانها پشت سر گذاشته سرانجام به « بصره » رسيدند و دهها هزار انسان را به كشتن دادند و برگشتند و ميدان را براى تاخت و تاز استاد مكتب « ماكياولى » يعنى « معاويه » هموار كردند كه با آرامش خاطر بتواند مال مردم را در اختيار خود بگيرد و فرزندان خليفة اللّه در روى زمين را برده فرزندش يزيد بسازد .
اين بود فهرست غائله جمل . اكنون مىپردازيم به تفسير جملات امير المؤمنين عليه السلام كه خطاب به اهل بصره مىفرمايد :
« شما اهل بصره لشكر زن و پيروان ناآگاه چارپا ( شتر ) گشتيد . » آرى ، بيمارى رياست پرستى و درد بىدرمان خودخواهى از اين بدبختىها و تباهىها بطور فراوان دارد .
فرد و جامعهاى كه از حق و عدالت بگريزد ، نه تنها همه موجوديت خويشتن را مختل و از موقعيت انسانى ساقط مىكند ، بلكه اصول و قوانين صالحه را نيز درهم مىريزد و دستخوش خواستههاى بىبنياد مىنمايد .
زنى را كه مىبايست بنشيند و عامل تربيت و واسطه انتقال عظمتهاى همسرش پيامبر اكرم به افراد اجتماع گردد ، راهى بيابانها و شهرها مىنمايد و دهها هزار انسان را بخاك و خون مىغلطاند و با وجدان مختل به خانهاش برمىگردد .
اينهمه نقض اصول و قوانين براى چه ؟ براى اينكه من رياست مىخواهم يا چرا رشد يافتگان به على بن ابيطالب ( ع ) مهر و محبت ميورزند علت مخالفت با على بن ابيطالب ( ع ) و طغيان بر حكومت قانونى او ، از طرف عايشه و طلحه و زبير جز آنكه گفتيم ، نيست ، زيرا خونخواهى عثمان كه آنرا دستاويز قرار داده بودند به دو دليل روشن بى معنا بود :
[ 168 ]
يكى اينكه آنان ولى دم عثمان نبودند . دوم اينكه على بن ابيطالب ( ع ) چنانكه بارها فرموده بودند برىترين مردم از خون عثمان بوده است .
هنگامى كه بر پا كنندگان آشوب جمل از امير المؤمنين ( ع ) كه بقول مولوى « افتخار هر نبى و هر ولى » بود ، روى گردان شدند ، نخست زن پيامبر را از موقعيت چشمگير خود پايين آوردند و او را تا حد مخالفت با امير المؤمنين كه شخصيت او را به كلى دگرگون و تا حد مخالفت با اصول سازندهاى كه همسرش درباره حكومت مقرر فرموده بود ، تنزل دادند . و بدانجهت كه هدف جز رياست پرستى بوسيله مبارزه با يگانه شخصيت انسانى تاريخ نبود ، براى وصول به اين هدف ، به تنزل دادن زن پيامبر قناعت ننموده به علم كردن چارپا ، آن شترى كه عايشه به او سوار شده بود ، پرداختند .
شتر و شتر سوار را تعيين كننده سرنوشت جامعه اسلامى تلقى نمودند . خونها ريختند ، دور شتر طواف كردند مردم ساده لوح را به رجز خوانى در طواف پيرامون حيوان وادار نمودند بالاخره نتيجهاى كه گرفتند ، اين بود كه معاويه آن خونخوار تاريخ و سرنگون كننده همه اصول انسانى را بر دوش مردم سوار كردند . 8 ، 9 اخلاقكم دقاق و عهدكم شقاق و دينكم نفاق و ماءكم زعاق ( اخلاقتان پست ، پيمانتان سست و شكسته و دينتان نفاق و آبى كه مىآشاميد شور است ) .