13 پيمان شكنان از عدالت رهبر الهى هم سوء استفاده مىكنند
پس از حذف مناقشات و اختلافات لفظى و سطحى درباره تعريف ماهيت عدالت ، مىتوان بيك جمله مورد اتفاق نظر همه صاحبنظران بعنوان توضيح دهنده ماهيت عدالت رسيد ، و آن جمله عبارت است از : « رفتار مطابق قانون » بهمين جهت است كه عدالت در پيرو تقسيم قانون به اقسام مختلف ، متنوع مىباشد ، مانند :
عدالت عواطف و احساسات ، عدالت اخلاقى ، عدالت حقوقى ، عدالت
[ 30 ]
طبيعى ، عدالت فلسفى ، عدالت هنرى ، عدالت سياسى ، عدالت الهى و غير ذلك . نيز جاى ترديد نيست كه عدالتخواهى يكى از ابعاد اساسى انسان پيشرفته از جنبه روانى است .
كسى كه اين بعد در او شكوفان نشده است ، چه يك انسان باشد ، چه جامعهاى متشكل از ميليونها فرد ، مردهايست مزاحم حيات خود و ديگران ، زيرا درك اين حقيقت كه همه اجزاى جهان و روابط آنها با يكديگر كه حيات او هم جزئى از آنها است ، مشمول قوانين است ، اساسىترين و روشنترين مختص حيات آدمى است . بنابر اين ، شكوفان نشدن بعد عدالتخواهى ، از عدم درك قانون در هستى ، يا از بى اعتنايى به آن ناشى مىگردد ، در نتيجه چنين انسانى فاقد اساسىترين و روشن ترين مختص حيات مىباشد .
متأسفانه ، چه اندك است شماره انسانهايى كه ضرورت و ارزش بعد عدالتخواهى را درك نموده رفتار خود را با آن بعد آبيارى مىنمايند .
براى درك خسارتهاى جبران ناپذيرى كه از بىاعتنايى بشر به بعد مزبور ،
دامنگير سرتاسر تاريخ گشته است ، اين جمله را از متفكّر آگاه مغرب زمين به نام آلفرد نورث و ايتهد دقت كنيم :
« طبيعت بشرى آنچنان گره خورده است كه هر گونه برنامههاى اصلاحى كه روى كاغذ آورده ميشود ، در نزد مديران اجتماعى ، بى ارزشتر از آن كاغذى است كه براى نوشتن آن برنامهها سياه شده است » .
اگر ما بهمين قناعت مىكرديم كه عدالت و عدالتخواهى را از بايستگيهاى رسمى خود بركنار نموده ، كارى با آن نداشتيم باز اميد اينكه در مواقع احساس بدبختيهاى ناشى از عدم مراعات آن ، ممكن است به سراغش برويم ، وجود داشت ، ولى بدبختانه ،
انسان فروشان انسان نما با جملاتى مانند :
« مسائل اخلاقى را به شئون حيات عينى دخالت ندهيد » آتش به ريشه اين بعد سازنده مىزنند ، و نمىگذارند انسانها با انگيزههاى اصيل روحى و فطرت پاك و معتدل آن بعد را بارور بسازند .
[ 31 ]
بنظر ما هيچ خسارتى براى عالم انسانى زيانبارتر از اين بازيگرى بازيگران صحنه سودجويى و خودخواهى نبوده است كه مفهوم اخلاق را چنان رنگ پريده و پست نمودهاند كه آن را تا سر حدّ اندرزگويى مبتذل پيرزنان دست از حيات شسته ، پايين آوردهاند . اميد است كه مطالعه كنندگان محترم قضاياى زير را با روابط منطقى علمى آنها مورد دقت قرار بدهند :
1 هر واقعيتى در جهان هستى مشمول قانون است .
2 هر قانونى براى انسان ارتباط خاصى را با واقعيت ايجاب مىكند .
نتيجه : پس هر واقعيتى براى انسان در جهان هستى ارتباط خاصى را ايجاب مىكند .
1 هر واقعيتى در جهان هستى براى انسان ارتباط خاصى را ايجاب ميكند .
2 و هر ارتباط خاصّى موضع گيرى و روش معينى را ايجاب مىكند .
نتيجه : پس هر واقعيتى در جهان ، براى انسان موضع گيرى و روش معينى را ايجاب مىكند .
اين موضع گيرى و روش خاص مطابق با قوانين واقعيتها ، عدالت . و خواستن و اقدام به موضع گيرى و روش مزبور عدالتخواهى ناميده ميشود .
از اين قضايا و نتايج منطقى علمى ، نتيجه نهايى را بدست خواهيم آورد كه مىگويد :
روش عادلانه روش مطابق واقعيتها است و رفتار غير عادلانه رفتار خلاف واقعيتها است .
اكنون مىپردازيم به تطبيق قضايا و نتايج منطقى مزبور به اصول عالى انسانى كه موضع گيرى و روش انسانها را با آزادى و اختيار در مقابل واقعيات تعيين مىنمايد . واقعيت حيات آدمى وصول به هدف را عنصر اساسى خود نشان ميدهد .
بنابر اين ، قانون واقعيت حيات ، هدفجويى و هدفيابى است . موضعگيرى و روش مثبت در برابر اين قانون ، عدالت است . و بى اعتنايى و انحراف از آن ، ضد عدالت مىباشد .
[ 32 ]
مثال ديگر : اينكه حياتىترين و ضرورىترين واقعيتى كه براى هر انسان مطرح است ، من او است . اين من مانند ساير واقعيتها چه از نظر موجوديتش و چه از نظر « آنچه كه بايد بشود » مشمول قوانين مخصوص به خود او است . موضع گيرى و روش مطابق آن قوانين مخصوص ، عدالت و بى اعتنايى و انحراف از آنها ضد عدالت است .