عدالت در جهان هستى
يكى از آن اصول معرفتى اساسى كه هيچ متفكر جهان بين و هيچ مكتب فلسفى متكى به علم ، ترديد در آن ندارد ، حكومت قانون بر جهان هستى است . كسى كه در اين اصل با ديده نفى و انكار مىنگرد يا ترديد در آن ابراز مىكند خالى از حالات زير نيست :
يا واقعاً ارتباطى با جهان ندارد ، يا معناى قانون را درك نمىكند و يا عينك پيش ساختهاى از موهومات و خرافات به چشمش زده است ، يا غرضورزى ميكند .
بهر حال چنين شخصى كه هنوز نتوانسته وجود خود را كه به اعتراف به قانون نيازمند است ، ثابت كند ، شايسته دخالت در علم و معرفت نيست .
اگر كسى بپذيرد كه واقعيتى عينى وجود دارد كه در وجود خود احتياجى به درك كننده ندارد ، بطور قطع حكومت قانون را در همه اجزاء و روابط جهان هستى پذيرفته است .
واقعيت در حركت و تحول معيّن تجسّم يافته قانون است ، و گرنه ،
مىتوانستيم توقع آن را داشته باشيم كه ناگهان روزى آفتاب با يكى از كازارهاى غول پيكر فضا كه داراى قطرى به امتداد هزار سال نورى است دست به دست هم داده از پنجره اطاق منكر قانون وارد شده ، ناگهان به دو گلدان كوچك مبدل گشته در طاقچه اطاق منكر قرار بگيرند بطور مختصر بگوييم : كمترين ترديد در حكومت قانون بر جهان هستى يا انكار آن ، مساوى است با ترديد در همه علوم و يا انكار آنها ما با چنين افرادى گفتگو نداريم ، زيرا خود آنان وجودشان را منكر يا مورد ترديد قرار مىدهند .
نتيجهاى كه از اين اصل مىگيريم اينست كه جهان هستى از كوچكترين جزئش گرفته تا مجموع آن ، مشمول قانون بوده اندك تخلفى در حركات و ارتباط جزئى
[ 182 ]
با ساير اجزاء نشان نمىدهد ، اين جهان جلوهگاه عدالت بزرگ است . اينست معناى :
وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً 1 .
( و مشيت پروردگار تو با صدق و عدالت بجريان افتاده است ) .
اين عدالت را مىتوانيم عدالت وجودى يا عدالت فلسفى بناميم . نكته بسيار مهمى را كه در پايان اين مبحث متذكر مىشويم ، اينست كه :
بدانجهت كه در تعريف عدالت « رفتار مطابق قانون » را انتخاب كرديم ، لازم است بدانيم كه مشيت و فعل خداوندى فوق قوانينى است كه ما از جهان درك ميكنيم و يا از معلومات و خواستههاى خود انتزاع مىكنيم .
بعبارت روشنتر عدالت خداوندى رفتار مطابق قوانينى كه ما از پديدهها و روابط جهان هستى با معلومات و خواستههاى محدود خود ، درك و انتزاع ميكنيم ،
نمىباشد ، بلكه عدالت خداوندى عبارت از رفتار مطابق حكمت متعالى ربوبى خود .
با توجه به اين نكته بسيار مهم است كه همه اشكالات و ابهامهايى كه گروه زيادى از مردم را درباره عدالت خداوندى ، در خود غوطهور ساخته است ، بكلى مرتفع مىگردند .
براى روشن شدن مطلب ، اين مثال را در نظر بگيريم : اگر ما بخواهيم عدالت الهى را مطابق قانون خواستههاى خود منظور نماييم ، بايستى خداوند انسانها را بطورى بيافريند كه انسانها در همان لحظهاى كه از شكم مادر بيرون مىآيند ، اين مختصات را با خود بياورند :
زيبايى حضرت يوسف [ اگر مرد باشند ] زيبايى كلئوپاتره [ اگر زن باشند ] ثروتى پايان ناپذير بطورى كه با بروز كمترين ميلى بيك خواسته شده ، فورا در اختيار آنان قرار بگيرد قدرتى كه اگر بخواهند يك كهكشان را با يكدست و كهكشان ديگرى را با دست ديگر بردارند و دور خود چرخ بزنند ، بتوانند
-----------
( 1 ) الانعام آيه 115 .
[ 183 ]
آن آزادى كه هيچ قانونى و هيچ موجودى نتواند سر راهشان را بگيرد و آنان را از حركت باز بدارد خنده از لبانشان قطع نشود و شادمانى از دلشان حتى يك لحظه هم بيمارى سراغشان را نگيرد و . .
آن خداوندى كه حكمت متعاليهاش اقتضا مىكند كه انسانها در مجراى حركت و تحول و بوسيله كار و كوشش و تحريك اراده به سوى كمال جوهر هستى خود را تصفيه نموده از عالم خاك به عالم انسانيت پاك اعتلا و ترقى بدهند ، عدالتش همين است كه در قوانين هستى و انسانى مشاهده مىكنيم و با گذشت قرون و اعصار آشنايى بيشترى با آن قوانين و ابعاد پنهانى آنها بدست مىآوريم .