7 تبديل دادخواهى دروغين را به حكومت خواهى ، نوعى از سياست تلقى كردهاند
تواريخ معتبر معاويه را در داستان كشته شدن عثمان مقصر قلمداد كرده است ،
زيرا در آنهنگام كه عثمان محاصره شده بود ، معاويه مىتوانست با فرستادن كمك او را از مرگ نجات بدهد . و براى اجراى مقاصد خود لشكرى را هم فرستاد ، ولى ورود آنان را به مدينه جايگاهى كه عثمان در آنجا كشته شد ممنوع ساخته بود . بدينترتيب عثمان كشته شد و معاويه با قدرت به نجات دادن او تماشاى سياستمدارانه نمود .
پس از كشته شدن عثمان اگر كسى غير از على بن ابيطالب ( ع ) زمامدارى را به دست مىگرفت و با مقام و رياست معاويه هم كارى نداشت ، بدون ترديد نه عثمان براى وى مطرح بود و نه خونخواهى او . زيرا آنچه كه براى معاويه مطرح بود ،
خود معاويه بود و مقام و رياست او . عثمان كشته شد و على بن ابيطالب زمام خلافت را به دست گرفت ، نه تنها معاويه از مقام كه خداى او بود محروم گشت ، بلكه حتى قلمرو شام را هم كه به او سپرده بودند ، بايد از دست بدهد .
معاويه و از دست دادن مقام مگر چه شده است كه در اين دنيا الف در عين حال كه الف است ، الف نباشد پس چه بايد كرد ؟ هيچ ، قضيه براى معاويه روشنتر از آن است كه حتى يكدقيقه بيانديشد .
آى مردم ، برخيزيد و شمشيرها به دوش براه بيافتيد .
بكجا ؟
مىرويم خون عثمان را از قاتلانش بگيريم ، زيرا عثمان را مظلوم كشتهاند مگر اسلام از بين رفته است كه خونى ريخته شود و قاتل به مجازاتش نرسد بسيار خوب ، پس تو اى معاويه ، در مقام دادخواهى برآمدهاى ؟
بلى .
از چه كسى ؟
از على بن ابيطالب ( ع ) مگر على بن ابيطالب بارها با دلايل متقن در نامههايش بر تو مبرّا بودن خود
[ 25 ]
را از خون عثمان اثبات نكرد و نگفت :
لئن نظرت بعقلك دون هواك لتجدنّى ابرأ النّاس من دم عثمان .
( اگر با عقل و خردت بنگرى ، نه با هوى و هوست ، قطعا خواهى ديد كه من برىترين مردم از خون عثمان مىباشم ) .
وانگهى خون عثمان چه ارتباطى به تو دارد كه دادخواهى او را به خود ببندى ، نسل عثمان منقرض نشده است ، حق دادخواهى از آن نزديكترين خويشاوندان او است . و با وجود آنان نوبت به تو نمىرسد .
فرض كنيم كه هوى و هوسهاى مقام پرستى مىتواند در قاموس تو و امثال تو قانون جعل كند و حق دادخواهى را به تو بدهد بگو به بينم عثمان چند نفر است ؟
عثمان يك نفر است .
بسيار خوب ، آن كدام قانون است كه براى خونخواهى يك نفر كشتن صدها هزار نفوس بىگناه را تجويز مىكند ؟ پس تو به حكم هوى و هوس برخاستهاى و دادخواه نيستى ، تو آن بيدادگرى كه اسلام و مسلمين را سدّ راه رياست خود ديده تا ريشه كن كردن هر كس كه رويا روى تو بايستد آماده گشتهاى . پس تو داد نميخواهى ، بلكه حكومت بيدادگرانه ميخواهى .
فرزندم ، تو از سياست من آگاه نيستى