جذب كرده و رنگ خود را به آنها داده و در مسير خود را از آنها استفادهكرده است ، و يا برعكس ، موج آن جريانات ، عرفان اسلامی را در جهتمسير خود انداخته است ؟ اينها همه مطالبی است كه جداگانه بايد موردبحث و دقت قرار گيرد . آنچه مسلم است اين است كه عرفان اسلامی سرمايهاصلی خود را از اسلام گرفته است وبس . طرفداران نظريه اول - و كم و بيش طرفداران نظريه دوم - مدعی هستند كهاسلام دينی ساده و بیتكلف و عمومی فهم و خالی از هر گونه رمز و مطالبغامض و غير مفهوم و يا صعب الفهم است . اساس اعتقادی اسلام عبارتاست از توحيد . توحيد اسلام يعنی همچنانكه مثلا خانه ، سازندهای داردمتغاير و متمايز از خود ، جهان نيز سازندهای دارد جدا و منفصل از خود .اساس رابطه انسان با متاعهای جهان از نظر اسلام زهد است . زهد يعنیاعراض از متاعهای فانی دنيا برای وصول به نعيم و جاويدان آخرت . ازاينها كه بگذاريم به يك سلسله مقررات ساده عملی میرسيم كه فقه متكفلآنها است . از نظر اين گروه ، آنچه عرفا به نام توحيد گفتهاند مطلبی است وراءتوحيد اسلامی . زيرا توحيد عرفانی عبارت است از وحدت وجود و اينكه جزخدا و شؤون و اسماء و صفات و تجليات او چيزی وجود ندارد . سير و سلوكعرفانی نيز وراء زهد اسلامی است زيرا در سير و سلوك يك سلسله معانی ومفاهيم طرح میشود از قبيل عشق و محبت خدا ، فناء در خدا ، تجلی خدا برقلب عارف كه در زهد اسلامی مطرح نيست . طريقت عرفانی نيز امری استوراء شريعت اسلامی ، زيرا در آداب طريقت مسائلی طرح میشود كه فقه ازآنها بیخبر است . |