مطالعه نكردهاند حق ندارند در اين مسائل قضاوت كنند ، تا چه رسد به سايرطبقات . اين اصطلاحات بر خلاف اصطلاحات عرفان نظری ، قديمی است ، لااقل از قرنسوم ، يعنی از زمان ذوالنون و با يزيد و جنيد سابقه دارد . اينك ما بعضی از اصطلاحات را طبق آنچه قشيری و ديگران گفتهاند میآوريم: . 1 وقت در درس پيش اين اصطلاح را از بوعلی نقل كرديم . اينكه بيان خود عرفارا میآوريم . خلاصه آنچه قشيری گفته است اين است كه مفهوم وقت ، يكمفهوم نسبی و اضافی است . هر حالتی كه عارض عارف شود ، اقتضای رفتاریخاص دارد . آن حالت خاص آن نظر كه رفتاری خاص ايجاب میكند " وقت" آن عارف ناميده میشود . البته عارفی ديگر در همان حال ممكن است "وقت " ديگر داشته باشد ، و يا خود آن عارف در شرايط ديگر " وقت ةديگر خواهد داشت ، و وقت ديگر رفتار و وظيفهای ديگر ايجاب میكند .عارف بايد " وقت شناس " باشد يعنی اينكه حالتی كه از غيب بر اوعارض شده است و وظيفهای كه در اين زمينه آن حالت دارد بايد بشناسد ، وهم عارف بايد " وقت " را مغتنم بشمارد . لهذا گفتهاند : " عارف ،ابن الوقت است " . مولوی میگويد :
|