شده است . اپيكور ، لذات را به متحرك و ساكن ، و يا فعال و منفعل تقسيم میكند .مقصودش از لذات متحرك يا فعال ، لذاتی است كه انسان در اثر گرايش وتحصيل چيزی به دست میآورد . اينگونه لذات معمولا ناشی از يك درد است وبه دنبال خود نيز درد و رنج و لااقل فرسودگی و خستگی میآورد . مثل لذتغذا خوردن ، يا لذت جنسی ، يا لذت جاه و مقام . ولی لذت ساكن همانحالت آرامشی است كه از نبودن رنج پديد میآيد ، مثل لذت سلامت . اپيكورلذت ساكن را توصيه میكند نه لذت متحرك را . اپيكور همواره به سادگیتوصيه میكند و از اين جهت فلسفهاش به فلسفه كلبيون نزديك میشود .میگويد : " در حالی كه به آب و نان ، روز میگذارم ، تنم از خوشی سرشار است ،و بر خوشيهای تجمل آميز آب دهان میاندازم ، نه به خاطر خود آن خوشيهابلكه به خاطر سختی هايی كه در پی دارند " ( 1 ) .فلسفه اپيكور ، هر چند به نام فلسفه لذت معروف شده است ، ولی درحقيقت اين فلسفه ، فلسفه ضد رنج است ، يعنی او خير و فضيلت را در كمكردن رنج میداند . بنابر اين اينكه میگويند : " او فضيلت را در حزم درجستجوی لذت میداند " ، بايد گفت : " او فضيلت را در حزم در كاهشرنج میداند " .اپيكور میگويد : پاورقی : . 1 تاريخ فلسفه غرب ، ج 1 ، ص . 473 |