در احاديث اهل تسنن تجزيه و تحليلی درباره اين موضوعات صورت نگرفتهاست . مثلا اگر سخن از قضا و قدر و اراده شامله حق و از اسماء و صفاتباری ، و از روح و انسان ، و از عالم بعد از مرگ و حساب و كتاب و صراطو ميزان ، و از امامت و خلافت و امثال اين مسائل به ميان آمده است هيچگونه بحثی در اطراف آنها انجام نشده و توضيحی صورت نگرفته است . ولیدر احاديث شيعه همه اين مسائل طرح شده و درباره آنها استدلال شده است .يك مقايسه ميان ابواب حديث صحاح سته با ابواب حديث كافی كلينی مطلبرا روشن میكند . عليهذا در خود احاديث شيعه " تكلم " به معنی تفكر عقلانی و تجزيه وتحليل ذهنی صورت گرفته است . به همين جهت شيعه به دو گروه اهل الحديثو اهل الكلام تقسيم نشد ، آنچنانكه اهل تسنن تقسيم شدند . ما در درسهای گذشته ، بر اساس منابع اهل تسنن ، چنين گفتيم كه اولينمسألهای ك ه به عنوان اصل اعتقادی در ميان مسلمين مطرح شد ، مسأله " كفرفاسق " بود كه وسيله خوارج در نيمه اول قرن اول مطرح شد . پس از آن ،مسأله اختيار و آزادی بود كه از ناحيه دو نفر يكی به نام معبد جهنی و يكیديگر به نام غيلان دمشقی مطرح و دفاع شد ، و اين عقيده بر خلاف عقيدهایبود كه حكام اموی آن را تبليغ و ترويج میكردند . پس از آن در نيمه اولقرن دوم عقيده و حدت صفات و ذات از طرف جهم بن صفوان مطرح شد و آنگاهواصل بن عطاء و عمرو ابن عبيد به عنوان پايه گذاران اولی مكتب معتزلهعقيده آزادی و اختيار را از معبد و غيلان ، و عقيده وحدت ذات و صفات را |