وقت مصطلح همان است كه در اشعار عرفانی فارسی از آن به " دم " يا" عيش نقد " تعبير كردهاند . مخصوصا حافظ درباره عيش نقد و " دمغنيمت شمردن " زياد سخن گفته است .افراد ناوارد و يا مغرض كه خواسته اند از حافظ ، توجيهی برای فسق وفجورهای خود بسازند ، چنين گمان كرده و يا و انمود كردهاند كه مقصود حافظدعوت به لذتگرائی مادی و فراموش كردن آينده و عاقبت و خدا و فردا است، يعنی همان چيزی كه اروپائيان آن را " اپيكوريسم " اصطلاح كردهاند .مسأله " دم غنيمت شمردن " يا " عيش نقد " يكی از تكيه گاههای شعرحافظ است . شايد در حدود سی بار يا بيشتر براين معنی تكيه شده است .بديهی است نظر به اينكه در اشعار حافظ ، سنت عرفانی به رمز سخن گوئی ،و به اصطلاح " امراز " و سمبوليك سخن گفتن زياد رعايت شده است ، ظاهربسياری از اشعار موهم همان معنی فاسد است ، ولی ما چند بيت كه میتواندقرينه برای همه شمرده شود در اينجا میآوريم : من اگر باده خورم ورنه چه كارم باكس حافظ راز خود و عارف " وقت" خويشمخيز تا خرقه صوفی به خرابات بريم شطح و طامات به بازار خرافاتبريم
شرممان باد زپشمينه آلوده خويش |
گر بدين فضل و هنر نام كرامات بريم |