حافظ : به گوش هوش نيوش از من و به عشرت كوش كه اين سخن سحر از هاتفمبه گوش آمد ز فكر " تفرقه " باز آی تا شوی " مجموع " به حكم آنكه چوشدا هرمن ، سروش آمد
8 ، . 9 غيبت و حضور
غيبت يعنی حالت بیخبری از خلق كه احيانا به عارف دست میدهد . در آنحال عارف از خود و اطراف خود بیخبر است . عارف از آن جهت از خودبیخبر میشود كه حضورش در نزد پروردگار است ، و زبان حالش اين است :
نه آن چنان به تو مشغولم ای بهشتی روی |
كه ياد خويشتنم در ضمير میآيد |
ممكن است در اين حال ، يعنی حال حضور در نزد پروردگار و غيبت از خودو اطراف خود حوادث مهمی در اطراف طرف رخ دهد و او آگاه نگردد .عرفا در اين زمينه قصههای افسانه مانندی نقل میكنند . قشيری مینويسد كهآغاز كار ابوحفص حداد نيشابوری كه منجر به ترك حرفه آهنگری گشت اين شدكه در دكانش نشسته و مشغول كارش بود ، شخصی آيهای از قرآن مجيد تلاوتكرد ، حالتی بر قلبش مستولی شد كه از احساس خود " بی خبر " گشت ،بدون توجه دست برد آهن گداخته را با دستش از كوره خارج كرد ، شاگردشفرياد