عدالت اخلاقی و فردی منتهی میشود . افلاطون معتقد است فقط سه چيز ارزش دارد : عدالت ، زيبائی ، حقيقت (1 ) . و مرجع اين سه چيز را افلاطون به يك چيز میداند ، و آن " خير ةاست . پس فقط يك چيز ارزش دارد و آن " خبر " است ، و آن چيزی كهبايد درپی آن بود ، " خير " است ، و آن چيزی كه در پی آن بودن اخلاقاست " خير " است . لازم است مطلب را توضيح دهيم :افلاطون عدالت اجتماعی را اينچنين تعريف كرده است : " عدالت آن است كه كسی آنچه حق او است به دست آورد و كاری را درپيش گيرد كه استعداد و شايستگی آن را دارد " ( 2 ) .درباره عدالت فردی میگويد : " عدالت در فرد نيز نظام و انتظام مؤثر و منتج است ، هماهنگی قوایيك فرد انسانی است ، به اين معنی كه هر يك از قوا در جای خود قرارگيرد و هر يك در رفتار و كردار انسان تشريك مساعی كند " ( 3 ) .پس میبينيم كه عدالت را چه عدالت فردی و چه عدالت اجتماعی به توازنو تناسب تعريف كرده است . توازن و تناسب ، يعنی زيبايی . پس بازگشتعدالت به زيبائی است . از طرف ديگر : زيبائی دو نوع است ، محسوس و معقول ، زيبايی محسوسمانند زيبايی يك گل ، يا زيبائی طاووس ، يا زيبائی يوسف . اما زيبائیمعقول كه با عقل و قابل ادراك است نه با حس ، مانند زيبائی راستی ،زيبائی ادب ، زيبائی تقوا ، زيبائی ايثار پاورقی : . 1 " تاريخ فلسفه " ويل دورانت ، صفحه . 34. 2 همان كتاب ، ص . 35 . 3 " تاريخ فلسفه " و يل دورانت ص . 35 |