انسانی خود برسند . پس آنچه برای فرد خير و كمال است ، برای جامعه و درحقيقت برای افراد ديگر سود و فائده است . خير و كمال فردی مستلزم سود ونفع اجتماعی است . ب : نظريه دوم كه میتوان ابراز داشت اين است كه راستی و درستی وعدالت و امثال اينها ، هر چند عام و مطلقند ، ولی خود آنها هدف نيستند. آنچه در مورد اين گونه انديشههای بشری هدف است ، خير ديگران است ،خواه اين هدف آگاهانه باشد يا غير آگاهانه . انسان بدون آنكه خود خواستهباشد يا آگاه باشد ، اجتماعی آفريده شده است . يعنی انسان دارای دو نوعهدف است و به دو نوع كار تمايل ذاتی دارد و از دو نوع كار لذت میبرد .يكی كارهايی كه او را به هدفها و سودها و كمالهای فردی خودش میرساند .نوع ديگر كارهايی كه نتيجهاش رسيدن افراد ديگر است به مقاصد و اهداف ونيازهای خودشان . پس انسان بالفطره به حسب ساختمان ذهنی و ساختمانتمايلات و عواطف و احساسات خود ، هم در خدمت خود است و هم در خدمتافراد ديگر . آنچه حكمت عملی ناميده میشود ، از نظر اينكه يك سلسلهبايدها برای وصول به يك سلسله مقصدها و هدفها است ، با ساير " بايد ةها و " نبايد " ها فرقی ندارد ، فرقی كه هست در ناحيه هدفها و مقصدهایانسانی است . بعضی مقصدها و هدفها ، غايات كمالی خود فردند و بعضی ديگرغايات كمالی افراد ديگر ( 1 ) . آنجا كه به افراد ديگر مربوط پاورقی : . 1 به عبارت بهتر ، متعلق بايدهای اخلاقی ، با متعلق ساير بايدها ، فیحد ذاته فی نفسه تفاوتی ندارد . از اين نظر مثلا فرقی ميان خوردن و خدمتنيست ، تفاوت در وجود لغيره و اضافی اين افعال است كه تا آنجا كه بهخود مربوط میشود ، عادی است و آنجا كه به غير مربوط میشود ، عالی است .از يك نظر ، ملاك اخلاقی بودن ، برای غير بودن است ، و از يك نظر ،ملاك اخلاقی بودن ، كلی بودن و برای انسان بودن است . |