است كه انسان از ضمير خود میگيرد . ولی اين فرمانها دو گونهاند ، برخیمطلقند و برخی مشروط . فرمان مشروط فرمانی است كه ضمير انسان به انساندرباره چيزی میدهد برای رسيدن به هدف . مثل اينكه فرمان میدهد : برایرسيدن به فلان شهر از فلان راه برو ، يعنی اگر میخواهی به فلان مقصد برسیبايد از فلان وسيله استفاده كنی . امر مشروط ، ارشاد به يك " مصلحت ةاست ، همچنانكه انتخاب هر وسيلهای برای رسيدن به غايت خاصی مصلحتاست . ولی امر مطلق امری است كه مشروط به هيچ شرط نيست ، فرمانی استكه ضمير میدهد به كاری نه به عنوان مصلحت و به عنوان وسيله و راهی برایوصول به هدف و غايتی ، بلكه صرفا به عنوان يك وظيفه و يك تكليف و يكمسؤوليت . پس مقصود از " تكليف " عبارت است از فرمان بلاشرط ضميربه كاری . و هر كاری كه به خاطر احساس اين تكليف انجام گيرد ، آن كاراخلاقی است . سخن كانت دو مرحله دارد : يك مرحله مربوط به علم النفس و روانشناسیاست . يعنی بايد قبول كنيم كه ضمير انسان دو گونه فرمان به انسان میدهد: مطلق و مشروط . فرمانهای مشروط همانها است كه انسان را به تلاش معاش وا میدارد .فرمانهای مطلق ، فرمانهائی است كه دستورهای اخلاقی صادر میكند . ضميرانسان در آن قسمت كه چنين فرمانهائی صادر مینمايد " وجدان اخلاقی ةناميده میشود . كانت نسبت به ضمير آدمی از جنبه وجدان اخلاقی سخت اعجاب دارد .میگويد : " دو چيز است كه انسان را سخت به اعجاب میآورد : يكی |