خير نيز حقيقتی است كه قطع نظر از ذهن ما وجود دارد و ذهن ما آن را كشفمیكند . قبلا گفتيم و بعد نيز خواهيم گفت كه اين مطلب قابل مناقشه است . گوئیاز نظر افلاطون ، تفاوتی ميان مسائل حكمت نظری و حكمت عملی نيست .ديگر اينكه ، افلاطون به حكم اينكه خير اخلاقی را مستقل از ذهن دانستهاست ، هر نوع نسبيتی را در اخلاق انكار كرده است . اين مطلب نيز قابلمناقشه است و بعد دربارهاش بحث خواهد شد . سوم اينكه افلاطون ، ماننداستادش سقراط ، علم و حكمت و معرفت را برای اخلاقی بودن كافی دانستهاست ، و حال آنكه معرفت و علم و حكمت به تنهايی كافی نيست . علاوه برعلم و معرفت ، تربيت ضرورت دارد . تربيت يعنی ايجاد ملكات نفسانیموافق با مقتضای علم و حكمت . به عبارت ديگر : افلاطون ، آموزش را براینيك شدن كافی دانسته و حال آنكه پرورش هم در كنار آموزش ضرورت دارد .اين همان ايرادی است كه ارسطو ، شاگرد نامدار افلاطون ، بر نظريهافلاطون و سقراط گرفته و خودش بر خلاف آنها نظر داده است . |