انسان با خدا بحث كنند ، فقط سيستمهای اخلاقی مذهبی اين جهت را موردعنايت و توجه قرار میدهند . ثانيا سير و سلوك عرفانی - همچنانكه از مفهوم اين دو كلمه پيدا است -پويا و متحرك است ، بر خلاف اخلاق كه ساكن است . يعنی در عرفان سخن ازنقطه آغاز است و از مقصدی و از منازل و مراحلی كه به ترتيب سالك بايدطی كند تا به سرمنزل نهايی برسد . از نظر عارف واقعا و بدون هيچ شائبه مجاز ، برای انسان " صراط ةوجود دارد و آن صراط را بايد بپيمايد و مرحله به مرحله و منزل به منزل طینمايد و رسيدن به منزل بعدی بدون گذر كردن از منزل قبلی ناممكن است .لهذا از نظر عارف ، روح بشر مانند يك گياه و يا يك كودك است وكمالش در نمو و رشدی است كه طبق نظام مخصوص بايد صورت گيرد . ولی دراخلاق صرفا سخن از يك سلسله فضائل است از قبيل راستی ، درستی ، عدالت ،عفت ، احسان ، انصاف ، ايثار و غيره كه روح بايد به آنها مزين و متجلیگردد . از نظر اخلاق ، روح انسان مانند خانهای است كه بايد با يك سلسلهزيورها و زينتها و نقاشيها مزين گردد بدون اينكه ترتيبی در كار باشد كهاز كجا آغاز شود و به كجا انتها يابد ؟ مثلا از سقف شروع شود يا ازديوارها و از كدام ديوار ؟ از بالای ديوار يا از پائين ؟ در عرفان بر عكس ، عناصر اخلاقی مطرح میشود اما به اصطلاح به صورتديالكتيكی ، يعنی متحرك و پويا . |