آنان معتقد بودند كه خير و شر بودن حادثهای برای انسان ، امری مطلقنيست ، به طرز تلقی انسان از او بستگی دارد . میگفتند : " اشخاص ديگر بر امور خارجی كه بر تو مؤثرند اقتدار دارند ، میتوانندتو را به زندان افكنند و شكنجه دهند يا برده سازند ، اما اگر تو ارادهاینيرومند داشته باشی ، آنها بر تو اقتداری نخواهند داشت " ( 1 ) .بدون شك ، در فلسفه رواقی جزئی از حقيقت وجود دارد . نيرومندی اراده، آزادگی ، شخصيت معنوی داشتن جزئی از اخلاقی بودن است . ولی اين فلسفهبيش از اندازه به درون گرائيده است و در نتيجه به نوعی دستور بیاعتنائیو سهل انگاری میدهد ، اصل سخت كوشی و مقابله با حوادث و تغيير آنها درجهت مراد و هدف در اين فلسفه مورد توجه قرار نگرفته است . انسان دراين جهان آفريده نشده است فقط برای اينكه حالت دفاعی به خود بگيرد ومصونيتی درونی در خود ايجاد كند كه حوادث نتواند در او تأثير نمايد ، وآفريده نشده است كه صرفا آزاد بماند و برده و اسير جريانات واقع نشود .بلكه علاوه براين بايد مهاجم و تغيير دهنده باشد ، يعنی آفريده شده استكه خود را و جامعه را و جهان را در جهت كمال تغيير دهد . ثانيا اين فلسفه بيش از اندازه فرد گرا است ، تمام توجهش به فرداست ، جنبه اجتماعی ندارد . يعنی هدف اين فلسفه و اين مكتب نجات دادنفرد است و بس . در اين سيستم اخلاقی عواطف باشكوه انسانی جای ندارد . پاورقی : . 1 همان مدرك . |