ما بحث خود را درباره همان شاخهای ادامه میدهيم كه اصطلاحا به نامعرفان يا تصوف خوانده میشود ، و بديهی است كه حوصله اين درسها اجازهنمیدهد كه به نقد و تحقيق بپردازيم . ما در اينجا كوشش میكنيم كه از جنبه فرهنگی ، جريانی را كه در اينشاخهها رخ داده است ، آنچنانكه بوده است منعكس سازيم . چنين مناسبمیبينيم كه برای آشنائی ابتدائی ، اول به تاريخ ساده عرفان و تصوف ازصدر اسلام لااقل تا قرن دهم هجری اشاره كنيم و سپس مسائل عرفان را تاحدودیكه در اينجا ميسر است مطرح سازيم و در آخر كار به تحليل عملی و ريشهيابیآنها بپردازيم . آنچه مسلم است اين است كه در صدر اسلام ، لااقل در قرن اول هجری ،گروهی به نام عارف يا صوفی در ميان مسلمين وجود نداشته است . نام صوفیدر قرن دوم هجری پيدا شده است . میگويند اولين كسی كه به اين نام خواندهشده است " ابوهاشم صوفی كوفی " است كه در قرن دوم هجری میزيسته استو هم او است كه برای اولين بار در رمله فلسطين صومعهای ( خانقاه ) برایعبادت گروهی از عباد و زهاد مسلمين ساخت ( 1 ) . تاريخ دقيق وفاتابوهاشم معلوم نيست . ابوهاشم استاد سفيان ثوری متوفا در 161 بوده است.ابوالقاسم قشيری كه خود از مشاهير عرفا و صوفيه است میگويد : اين نامقبل از سال 200 هجری پيدا شده است . نيكولسون پاورقی : . 1 تاريخ تصوف در اسلام ، تأليف دكتر قاسم غنی ، صفحه . 19 در همينكتاب صفحه 44 ، از كتاب " صوفيه و فقراء " ابن تيميه نقل میكند كهاول كسی كه دير كوچكی برای صوفيه ساخت ، بعضی از پيروان عبدالواحد بنزيد بودند . عبدالواحد از اصحاب حسن بصری است . اگر ابوهاشم صوفی ازپيروان عبدالواحد باشد ، تناقضی ميان اين دو نقل نيست . |