" بزرگترين خوبی حزم است . حزم حتی از فلسفه گرانبهاتر است " .در همه اينها توجه او به كاهش دادن رنجها است . به همين دليل به هيچوجه نبايد فلسفه او را فلسفه عياشی و دم غنيمت شماری دانست . اپيكور ، در مسئله لذت ، و يا به تعبير صحيحتر در مسئله دوری از رنج ،توجهش به لذات و آلام جسمانی است و بس . او به لذات روحی از قبيللذات حاصل از علم و تحقيق يا از خير اخلاقی يا از عبادت عارفانه توجه وبلكه آشنايی ندارد . او می گويد : " اگر من لذتهای چشائی و لذتهای عشق و لذتهای بينائی و شنوائی را كناربگذارم ، ديگر نمیدانم خوبی را چگونه تصور كنم ؟ . . . سر آغاز و سرچشمههمه خوبيها لذت شكم است ، حتی حكمت و فرهنگ را بايد راجع به آندانست . . . لذت روح عبارت است از تفكر در لذات جسم ، و يگانهامتياز آن بر لذات جسم اين است كه ما میتوانيم به جای تفكر درباره رنج، به تفكر درباره خوشی بپردازيم . بدين ترتيب بر لذتهای روحی بيش ازلذات جسمی تسلط داريم " ( 1 ) .اين فلسفه ، مانند فلسفه كلبی يك فلسفه جامعه گريز و فرد گرا است ،دعوت به گمنامی و گريز از اجتماع میكند ، چون تنها به اين وسيله است كهاز پارهای رنجها میتوان در امان ماند . در مجموع ، در اين فلسفه ، هيچگونه ارزش معنوی و انسانی ديده نمیشود .فلسفه كلبی از اين جهت بر اين فلسفه ترجيح دارد كه پاورقی : . 1 تاريخ فلسفه غرب ، ج 1 ، ص . 475 |