انسانهائى بزرگ در ميان انسان نماهائى كوچك
باز در ويرانه بر جغدان فتاد
راه را گم كرد و در ويران فتاد
او همه نور است از نور رضا
ليك كورش كرد سرهنگ قضا
[ 1 ]
بر سرى جغدانش بر سر ميزنند
پر و بال نازنينش مىكنند
ولوله افتاد در جغدان كه ها
باز آمد تا بگيرد جاى ما
چون سگان كوى پر خشم و مهيب
اندر افتادند در دلق غريب
باز گويد من چه در خوردم بجغد
صد چنين ويران رها كردم بجغد
من نخواهم بود اينجا مىروم
رهسپار كوى جانان مىشوم
خويشتن مكشيد اى جغدان كه من
نى مقيمم ميروم سوى وطن
اين خراب آباد در چشم شماست
ور نه ما را ساعد شه باز جاست
جغد گفتا باز حيلت ميكند
تا ز خان و مان شما را بركند
خانههاى ما بگيرد او به مكر
بركند ما را به سالوسى زو كر
مينمايد سيرى اين حيلت پرست
و اللّه از جمله حريصان برتر است
[ 1 ] البته همه مضامين ابيات فوق قابل تطبيق بر اوصافى كه أمير المؤمنين ( ع ) درباره انسانهاى بزرگ فرموده است . نمىباشد . مثلا مضمون همين مصرع اگر چه در داستان مولوى صحيح است ، ولى درباره انسانهائى آگاه كه تحت نظاره و سلطه الهى زندگى ميكنند قابل تطبيق نمىباشد .
[ 275 ]
پس بايد اينان از جامعه طرد شوند ، چرا ؟ زيرا سخنانى بالاتر از خور و خواب و خشم و شهوت ميزنند . اينان بايد همواره در امواجى از بيم و هراس زندگى كنند ، براى اينكه مزاحم تبهكاريها و تمايلات حيوانى ما هستند . اينان نبايد دهان باز كرده و سخنى بگويند ، زيرا سخنانشان مسائلى را بعنوان حق و حقيقت مطرح ميكند . بروند و در گمنامى رخت از اين دنيا بربندند ، زيرا توانائى همگامى و دمسازى با خودپرستان خود باخته را ندارند . شيرينىهاى معقول زندگى هرگز نبايد به ذائقه آنان برسد ، زيرا آنان شيرينىهاى زندگى حيوانى را بكام حيوان صفتان انسان نما تلخ مينمايند . بدين ترتيب
سينه مالامال درد است ايدريغا مرهمى
جان ز تنهائى بلب آمد خدايا همدمى
ولى داستان حيات اين انسانهاى بزرگ نه چنانست كه انسان نماها آنرا درك كنند و بپسندند . اينان بفكر سرنوشت نهائى خود هستند ، جدىترين مسئلهاى كه آنانرا بخود مشغول داشته است ، همين است كه « بكجا ميروند ؟ » زيرا ميدانند كه
كار من و تو بدين درازى
كوتاه كنم كه نيست بازى
تا مايه طبعها سرشتند
ما را ورقى دگر نوشتند
اين خردمندان آگاه در ميان مستان ميدانند كه رو به لقاء اللّه در ايام اللّه ميروند . اين حركت جدى تكرار نخواهد شد و اگر از اين ديار بگذرند ، برگشتى نخواهند داشت .
اين نكته را هم در جملات مورد تفسير بايد در نظر داشته باشيم كه ظاهر اين جملات اينست كه انسانهاى بزرگ كه جامعه پست گنجايش آنانرا ندارد ،
به گروهها و اقسامى كه در جملات آمده است ، تقسيم ميشوند ، يعنى چنان نيست كه پديدههاى مزبور در جملات فوق ، انسانهاى بزرگ را بيكسان در برميگيرد ،
بلكه مقصود اينست كه هر گروهى از آنان مشمول يك يا چند پديده مزبور ميشوند .
[ 276 ]
41 ، 45 فلتكن الدّنيا فى اعينكم اصغر من حثالة القرظ و قراضة الجلم و اتّعظوا بمن كان قبلكم قبل ان يتّعظ بكم من بعدكم و ارفضواها ذميمة فأنّها قد رفضت من كان اشغف بها منكم ( اى مردم ، دنيا بايد در چشمان شما ناچيزتر از اجزاى بىارزش آن برگهائى تلقى شود كه فقط به درد دباغى ميخورد و بىارزشتر از آن پشمهاى بز تلقى شود كه در موقع چيدن موهاى آن حيوان بر زمين ميفتد ) .