موقعيتهاى ابهام انگيز كه موجب سرايت ابهام ميگردد
پديده حيات حساستر و با اهميتتر از آن است كه معمولا مردم درباره حيات گمان ميبرند . اين يك پديده است كه هر اندازه كه انسان دارنده حيات
[ 127 ]
در يك جامعه بيشتر مطرح بوده باشد ، تأثير آن در زندگى افراد و گروههاى آن جامعه بيشتر خواهد بود . اين تأثير داراى صورتها و كيفيتها و كميتهاى مختلفى است . از آنجمله : 1 عقل و خرد شخصيتى كه در يك جامعه مطرح ميشود ، بدون ترديد افراد يا گروههائى از آن جامعه تحت تأثير عظمتهاى آن عقل و خرد قرار گرفته ، آگاهانه يا ناآگاه بطرف آن كشيده ميشوند .
هر اندازه كه عناصر شخصيتى يك انسان در شئون زندگى آن جامعه بيشتر و و عميقتر مطرح گردد ، كشش و انجذاب بيشتر و عميقترى را در فضاى جامعه بوجود خواهد آورد . اين مسئله بآن معنى نيست كه همه افراد و گروههاى جامعه بيكسان از عظمت و نتايج آن خرد و عقل برخوردار خواهند گشت ، بلكه به اين معنى است كه زمينه مناسبى در آن جامعه براى آن كشش و انجذاب بوجود ميآيد كه در قوانين حقوقى و اجراى آن و رفتار سياسى و نتايج آن ميتواند نشان دهنده آن زمينه مناسب بوده باشد كه وجود شخصيت عاقل و خردمند در رأس جامعه آن را ايجاب مينمايد .
2 اگر شخصيت و يا شخصيتهائى كه در رديف پيشتازى يك جامعه قرار ميگيرند ، سست عنصر و بيخيال به اصول زندگى مردم باشند ، اگر بتوانند در موقعيت خود دوامى داشته باشند ، [ كه دوامى نخواهند داشت ] بىشك و ترديد ، مردم آن جامعه به سستى و بيخيالى گراييده ، چهرههاى جدى زندگى كه از متن آن ميجوشد ، مبدل به قيافههاى شوخى و مسخرهانگيز ميگردد .
3 اگر شخصيت يا شخصيتهائى زمام امور جامعه را بدست بگيرند كه طعم استقلال فرهنگى و هنرى و علمى و اخلاقى را نچشيده باشند ، و چنانكه در بالا گفتيم و عناصر شخصيتى آنان در مقدرات و سرنوشت جامعه بوسيله شكلى از اشكال قدرت نقش تعيين كننده داشته باشد ، بدون ترديد انسانهاى آن جامعه طعم استقلال فرهنگى و هنرى و علمى و اخلاقى را نخواهند چشيد .
4 اگر پيشرو شخص يا اشخاصى قدرتپرست و قدرت محور بوده
[ 128 ]
باشند ، محال است كه انسانهاى آن جامعه بتوانند خود را از جاذبيت قدرت محورى و قدرتپرستى نجات بدهند . . . اين رابطه مستقيم ميان پيشرو و پيرو يك رابطه طبيعى است كه اوراق معتبر تاريخ بهترين شاهد آن است . البته سدشكنىها و سرپيچىهاى مردم جوامع از پذيرش پيشروان نامطلوب با داشتن امكانات مناسب ، سنتى است تاريخى كه الملك يدوم مع الكفر و لا يدوم مع الظّلم [ 1 ] ( ملك و زمامدارى ممكن است با كفر دوام پيدا كند ولى دوام ملك و زمامدارى با ظلم امكان پذير نيست ) . ولى بايد در اين مسئله دقت بيشترى كرد كه بنيان گذاران سدشكنى و سرپيچى و قيام و انقلاب ، نخست يك فرد يا افراد كاملا معدودى هستند كه ميتوانند بوسيله تفكرات منطقى و قدرت تحريك جمعيتها و آگاه ساختن آنان ، مردم جامعه را به حركت و تكاپو در راه قيام و انقلاب وادار نمايند . با وجود اين سنت جاريه در تاريخ جوامع ، تاثرپذيرى مردم جوامع تمام شدنى نيست ، بلكه هر قيام و انقلابى سردمداران و پيشروانى را عرضه نموده و مردم معمولى جامعه را تحت تاثير آنان قرار خواهد داد . سنت يا پديده تاثر از زمامداران و نظام سياسى و اجتماعى در يك جامعه ، از ديدگاه اسلام يك سنت يا يك پديده ضرورى و واجب الاحترام نيست ، بلكه بستگى بآن دارد كه طرز تفكرات و هدفگيريهاى زمامداران و مختصات و نتايج نظام سياسى و اجتماعى حاكم چيست . اسلام آنچه را كه براى انسانها ميخواهد چه در حالت فردى و چه در پهنه زندگى اجتماعى « حيات معقول » است ، نه زمامدارى زمامداران هدف نهائى است و نه شخصيت افرادى كه متصدى رهبرى « حيات معقول » فرد و جامعه ميباشند . اسلام طاغوت و طاغوتى نميخواهد ،
چنانكه استضعاف و مستضعف را هم نميخواهد ، اسلام انسانى را ميخواهد
[ 1 ] در بعضى از كتابها جمله فوق بعنوان روايت نقل شده است ، اگر هم سند آن ثابت نشده باشد ، مضامين بعضى از آيات و احاديث ، مطابق مضمون جمله فوق است ، حداقل از اين جهت كه ملك و زمامدارى و نظام حكومتهاى ظالمانه پايدار نبوده و قطعا زوال و نابودى خود را در درون خود مىپروراند .
[ 129 ]
كه در مسير « حيات معقول » حركت كند و از ظلمات خارج و وارد نور و سعادت حقيقى شود . بنابراين ، يك زمامدار لايق در جامعه اسلامى كسى است كه خود ، داراى « حيات معقول » بوده باشد كه اگر جامعه بخواهد تحت تأثير او قرار بگيرد ، آن تأثر موجب رشد و اعتلاى او بوده باشد . اما درباره شخصيت زمامدارى كه در جمله مورد تفسير مطرح شده است ، با اين پديده قابل تأمل روبرو هستيم كه هم ياران و دفاع كنندگان از آن شخصيت ، نه يقين به ارزش كارى كه كردهاند ، دارند و نه يقين به واقعيت نتايج آن . و هم آنانكه او را بحال خود رها كردند و به كمكش نشتافتند . اين حالت ابهام كه در هر دو گروه متقابل بوجود آمده بود ، ناشى از ابهام در انديشه و رفتار شخصيت بوده است كه مردم بدانجهت نتوانستهاند تكليف نهائى خود را در رابطه با او تشخيص قطعى بدهند . 7 ، 10 و انا جامع لكم امره : استأثر فأساء الأثرة و جزعتم فأسأتم الجزع و للّه حكم واقع فى المستأثر و الجازع ( من وضع عثمان را در چند جمله مختصر براى شما جمع نموده و توضيح ميدهم : او خويشاوندان خود را بر ديگر مسلمانان مقدم داشت ، و اين يك تقديم و ترجيح بدى بود و شما داد و فرياد كرديد و اضطراب براه انداختيد و در اين داد و فرياد كار بدى مرتكب شديد و براى خداست حكم عادلانه درباره عثمان كه خويشاوندانش را بر مسلمين ترجيح داد و درباره شما كه در كارهاى او به داد و فرياد و اضطراب افتاديد . )