خود را ميفروشند و عظمتهاى ابديت را از دست ميدهند ،
تا چند صباحى در دنيا خوش باشند
بگفت آنجا به صنعت در چه كوشند
بگفت انده خرند و جان فروشند
خود را ميفروشند ، چه معنا ميدهد ؟ معناى خودفروشى نابخردانهتر از آنست كه در تصور ما بگنجد . فقط ما ميتوانيم مقدارى مفاهيم ساده و قابل فهم همگانى در اينجا بيان كنيم . خود فروشى يعنى تعقل را از كار انداختن و آن را پايمال نمودن و در برابر آن ، خيال و توهمهاى بىاساس را خريدن . زندگى با خيالات و توهمات نه ملاكى دارد و نه الگوئى ، نه قانونى مىفهمد و نه اصلى ،
زيرا چنين زندگى امواجى درهم و برهم ناپايدار ذهنى ناشى از نمودهاى متغيريست كه در جهان برونى و درونى بدون اينكه خود بخود براى تنظيم شخصيت انسانى تنظيم شوند ، جريان طبيعى خود را طى ميكنند . فقط تعقل سالم بود
[ 270 ]
كه آن نمودها و روابط را در تنظيم و رشد شخصيت مورد استفاده قرار ميداد ،
لذا انسان پس از فروختن عقل مانند كاهى ناچيز است كه در روى امواج درهم و برهم و ناپايدار خيالات ، نميداند از كجا حركت ميكند و براى چه حركت ميكند و حركتش در كجا پايان خواهد يافت . خود فروشى يعنى هوش و فهم عالى را از كار انداختن و ذهن را تحت تأثير ضربههاى تند عوامل برونى و درونى قرار دادن . يعنى ديدن دود و احساس حرارت و حتى مشاهده شعله آتش كافى نيست كه او را از سوختن باز بدارد بلكه بايد آتش نه بر لباسش بلكه بر اعضايش بيفتد تا اين جان سوخته خود فروخته را بخود بياورد .
خود فروشى يعنى وجدان آگاه را كه قطبنماى كشتى وجود انسانى است شكستن و از بين بردن . پس از شكستن اين قطبنماى الهى ، وجود اين خود فروخته ، كشتى بىراهنمائى است كه مقصدش اشباع تمايلات اقوياء و زورگويان و بدنه آن مقتضيات جبرى محيط است . خود فروشى يعنى قلب آن جايگاه تجلى ربانى را از كار انداختن و به آرزوهاى غير قابل تحقق سرگرم شدن و دل را در گرو بتهاى جاندار و بيجان قرار دادن . نتيجه اين سوداگرى رذل را أمير المؤمنين عليه السلام در جمله مورد تفسير با اين عبارت توضيح ميدهد كه اين خودفروشان عظمتهائى را كه خداوند در ابديت براى آنان آماده كرده است در برابر شئون پست دنيا از دست ميدهند . 14 ، 20 و منهم من يطلب الدّنيا بعمل الأخرة و لا يطلب الآخرة بعمل الدّنيا ،
قد طامن من شخصه و قارب من خطوه و شمّر من ثوبه و زخرف من نفسه للأمانة و اتّخذ ستر اللّه ذريعة الى المعصية ( گروهى بوسيله عمل آخرت دنيا را طلب ميكند و آخرت را بوسيله عمل دنيا نميجويد ، شخصيتش را پايين ميگيرد و گامهايش را كوچك برميدارد و دامن جامهاش را كوتاه ميكند و خود را به امانتدارى ميآرايد و پرده پوشى
[ 271 ]
خداوندى را وسيله معصيت كارى خود قرار ميدهد ) .