نتيجه دوم قرار گرفتن در جاذبه الهى ايجاب ميكند كه انسان از ظلمات خارج ميشود و به نور وارد ميگردد
و بالعكس قرار گرفتن در دام طاغوتها آدمى را از نور خارج ساخته وارد ظلمات مينمايد . مختص ضرورى عشق و پرستش طاغوتها و مزاياى عالم طبيعت ، ورود در ظلمات بىپايان است ،
زيرا اسير و برده كردن روح كه بعد بيكرانگى از عالىترين مختصات آنست ،
به طاغوتها ( بتهاى انساننما ) و مزاياى طبيعى مانند شهوات و مقام و ثروت و زيبائىهاى نسبى و محدود ، ميباشد . وقتى كه روح اسير طاغوت و مزاياى طبيعت گشت ، محال است آنچه را كه در پيرامون او ميگذرد ، درك كند و محال است درباره جهان و بنى نوع خود كمترين روشنائى داشته باشد . حال ببينيم
[ 36 ]
قرار گرفتن در جاذبيت الهى چيست ؟ اولين نتيجه آن عبارتست از رهائى و آزادى مغز و روان از هر گونه دامى كه در سر راه آن دو گسترده شده است .
جوشش براى اين رهائى در ذات خود روان و نيروهاى متنوع مغز وجود دارد .
اين رهائى و آزادى غير از پديده عاميانه « ميتوانم اين كار را بكنم و ميتوانم اين كار را نكنم » ميباشد . بلكه آن پديده با عظمت است كه هيچ مجهولى بدون آن ،
روى پرده معلومات نميآيد و هيچ اكتشاف و اختراع و بارقههاى مفيد مغزى بدون آن امكان پذير نميباشد . دومين نتيجه قرار گرفتن در جاذبيت الهى به اصطلاح ادبى ديدن پيچش مو از مو و دريا از قطره است :
تو مو مىبينى و من پيچش مو
تو ابرو من اشارتهاى ابرو
و ديدن دريا از قطره :
هر قطرهاى در اين ره صد بحر آتشين است
دردا كه اين معما شرح و بيان ندارد
حافظ عارف از انگور مىبيند همى