نتيجه سوم اگر بخواهيم معناى واقعى بينائى بمعناى بصيرت را درك كنيم بايد به آن بينائى كه درباره خود داريم ، توجه نمائيم
( آيه شماره 5 ) اين آيه ميگويد : « انسان بر خود بينا است » هر انسانى كه از حالت ميعان طبيعى عبور كند و به آن رشد طبيعى برسد كه داراى خود گردد ، و اگر بتواند بهمين رشد ادامه داده و به مرحله « خودآگاهى » نيز گام بگذارد ، قطعا به وضع خود بينا خواهد گشت . اين بينائى بوسيله حواس طبيعى و ميكرسكپ و تلسكپ و ديگر وسايل ديدن فيزيكى نيست موضوعى كه براى اين بينائى مطرح است ،
اصلا نمود فيزيكى ندارد ، زيرا اين موضوع عبارتست از خود يا من يا شخصيت يا هر كلمهاى كه درباره آن مدير درونى بكار ميبريد . موضوعى كه براى اين بينائى برنهاده شده است ، نزديكترين واقعيات براى ما بوده و براى درك آن احتياجى به واسطه و دلال وجود ندارد . اين بينائى چون حالت بيطرفانه دارد ،
واقعيت خود و مختصات آنرا با روشنائى فوق روشنائى فيزيكى نشان ميدهد .
آدمى با اين بينائى كه همراه با آزاديست ، درك ميكند كه عادل است يا ستمگر ،
جوينده و پوينده است يا راكد و متوقف . گرايش به خيرات و كمالات دارد ،
يا به غوطه خوردن در خودخواهىها و خودكامگىها ، از زندگى گذشتهاش پشيمان است ، يا راضى . حقيقت را دوست دارد يا خود را . . .
اينست آن بينائى كه قرآن اصرار ميورزد كه مردم آن را در همه شئون زندگى بدست بياورند .