5 ورود به هدف اعلاى زندگى
اين هم يكى از آن مطالب است كه بجهت عظمت كلماتش از يكطرف و انباشته شدن دهها مسائل و مناقشات و مشاجرات درباره محتويات آن كلمات از طرف ديگر ، موجب ميشود كه عدهاى فراوان از مردم بخود چنين تلقين كنند كه وصول به چنين حقايقى از ما ساخته نيست ، پس بروم و
بنشينم و صبر پيش گيرم
دنباله كار خويش گيرم
سعدى بلى ، خسارت ما فرزندان آدم و پستترين ناتوانى ما همين است كه شما متذكر شديد كه « من نميتوانم » لذا ، « دنباله كار خويش گيرم » درباره اين عنصر نهائى « حيات معقول » كارى كه بعهده اداره كنندگان اجتماع و معلمان و
[ 234 ]
مربيان است ، آسانتر از آنست كه در تلقينهاى نارواى پرستندگان « حيات طبيعى محض » مىبينيم . آيا اصل هدفجوئى و هدفگرايى يكى از اساسىترين پديدههاى حيات بشرى نيست ؟ مگر چنين نيست كه ما انسانها شب و روز منهاى حركات بازتابى و اجبارى محض ، همه كارهاى ما بر مبناى هدفگيرى استوار است ؟ بنظر ميرسد مبارزه با خويشتن و افكار خود مشكلتر از آن نيست كه كسى بگويد : نه خير ، من در هيچ كارى هدفگيرى نميكنم حال كه چنين است ، آنچه كه « حيات معقول » توصيه ميكند اينست كه با نظر به عناصر اصلى طبيعتى كه تو انسان دارى ، بايستى هدفهائى را مطابق وجود آن عناصر انتخاب نمائى . طبيعت تو كه يك انسان هستى داراى عناصرى است كه تحولات و تبدلات يازدهگانه را [ 1 ] هم مانند ديگر عناصر طبيعى تو ايجاب ميكند . تعليم جدى هدفجوئى براى مردم بطور قطع تعليم هدف اعلاى زندگى را ضرورى ميسازد . آيا جوشش عنصرى بنام حقجوئى اصالت ندارد ؟ بلى اصالت دارد ،
اين جوشش ، هدفى را كه دريافت حق و تطبيق زندگى با آنست ، نيازمند است .
آيا جوشش عنصر بنام واقعيت گرايى اصالت ندارد ؟ بلى اين جوشش هم اصالت دارد ، آيا اين جوشش مىتواند بدون هدفگيرى اشباع شود و به نتيجه برسد ؟ از جمله عناصرى كه در درون اولاد آدم در همه جوامع بشرى بشرط هشيارى ميخروشد ، پيدا كردن پاسخ به سئوال از هدف مجموع زندگى در جهان هستى است كه اگر زندگى از آن بريده شود ، با هيچ منطقى قابل تفسير و توجيه نمىباشد و پناهگاهى جز نيهيليسم ( پوچ گرائى ) نخواهد داشت . قابل پذيرش ساختن هدف اعلاى زندگى براى انسانها همان مقدار ساده است كه قابل پذيرش ساختن هدف كار و فعاليت يك كارگاه بزرگ كه متشكل از هزاران جزء و رابطه مىباشد . و اگر مربيان جامعه بتوانند ضرورت پيدا كردن پاسخ به
[ 1 ] تحولات و تبدلات يازده گانه را در عنصر چهارم از عناصر « حيات معقول » متذكر شديم .
[ 235 ]
سئوالات مسلسل و منطقى آدميان درباره زندگى را به مردم بفهمانند ، پيدا كردن هدف اعلاى زندگى بطور طبيعى سراغشان را خواهد گرفت . قطع كردن و خشكاندن چون و چراها مسئلهايست و پاسخ به آنها مسئلهايست ديگر . اكنون ميپردازيم به با اهميتترين شئون زندگى انسانى در « حيات معقول » در هر دو قلمرو فردى و اجتماعى :