رضايتها بطور طبيعى مانع از پيشرفت بسوى استقلال و آزادى شخصيت بوده است
اين رضايت از شگفتانگيزترين پديدههاى فردى و اجتماعى انسانها است كه متأسفانه كمتر مورد دقت و تحقيق قرار ميگيرد . حقيقت اينست كه در هر يك از جوامع اشخاص انگشتشمارى پيدا ميشوند كه با تحليل منطقى رضايت موجود به عوامل و انگيزههاى اصلى و نتايج آن ، بتوانند از عهده ارزيابى كامل آن برآيند . اين بدان علت است كه معمولا نوع انسانى بيشترين انرژيهاى مغزى و روانى و عضلانى خود را در راه برداشتن موانع جريان چشمهسار زندگى خود مينمايد ، تا شناخت و درك خود حيات و پيدا كردن سعادت واقعى در « حيات معقول » كه در اعماق جانش در انتظار وصول بآن بسر ميبرد . ديگر از اين جريان شرمآور صحبت نكنيم كه اين حيات طبيعى در راه انحصار قدرت در درست خود به نابود ساختن چه قدرتهاى مفيد و سازنده دست زده و با كمال رضايت و خرسندى بحيات يغماگر خود دل خوش داشته است .
رضايت پديدهايست كه اغلب با احساس آزادى اشتباه ميشود و آدمى در حال رضايت بوضع خاص خود چنين مىپندارد كه از آزادى كامل برخوردار است و اگر بتواند آن رضايت را بحد لازم و كافى تحليل كند ، چه نارضايتىها و ناخشنودىها كه از رضايت خواهد ديد زيرا اگر اين تحليل كننده از اندك هشيارى برخوردار باشد ، خواهد فهميد كه او با آن رضايت خام ، در هر موقعيتى از زندگى به عوض شدن حلقههاى زنجير جبرى كه بدست و پاى روانش بسته است ،
سرگرم و دلخوش است و او از آزادى و استقلال شخصيت جز اين تعويض چيزى نميداند . بيائيد بمقدارى از رضايتها توجه كنيم :
در يكى از مثالهاى مثنوى درباره رضايتهاى تنگ نظرانه مردم معمولى چنين است كه : قطراتى از بول در گوشهاى از مستراح ريخته شده است ، يك كاه ناچيزى روى آن قطرات شناور است ، مگسى ميآيد و روى آن كاه مىنشيند
[ 180 ]
و با ناچيزترين حركت هواى عفونى ، كاه بحركت درميآيد و در روى آن قطرات بول شروع بحركت مينمايد ، رضايتى كه اين مگس از گردش با آن كاه روى آن چند قطره بول دارد ، رضايتى شبيه به خشنودى آن كشتيبان بسيار ماهر و استاد دارد كه كشتى بزرگى را در سطح اقيانوس پهناورى ميراند و رو به ساحل براى عالىترين خدمات زندگى انسانها پيروزمندانه پيش ميرود .
2 قورباغههائى را تصور كنيد كه نزديك غروب آفتاب از بركه محقر خود بيرون آمده چند قدمى در خشكى باينسو و آن سو ميگردند و در تاريكى شب بهمان بركه محقر خود برميگردند و ناگهان عكس نقطههاى زرين را در سطح آب زلال آن بركه مىبينند ، با تعجب از يكديگر مىپرسند كه اين اشياء چيستند كه پس از رفتن ما از اين بركه ، آمده و جاى ما را اشغال كردهاند ؟ اينها بدون اجازه ما وارد آشيانه ما گشتهاند . ديگر قورباغهها هم سخن و پرخاش او را تصديق ميكنند و ميگويند : بيائيد دستهجمعى اين اشياء را از آشيانههاى خود برانيم ، همه آنان خود را به بركه انداخته با دست و پاهاى كوچكشان بر آن نقطههاى زرين ميزنند از ضربههاى دست و پاى آنها موجهاى بسيار ناچيزى دگرگونيهائى در عكس آن نقطههاى زرين بوجود ميآورند . در نتيجه با احساس اين پيروزى چنان رضايت و خشنودى بآنها دست ميدهد كه براى يك انسان كه جهانى را بسازد . هيچ ميدانيد آن عكس نقطههاى زرين چه بوده است ؟ آن عكس كهكشان خط شيرى با آنهمه اجرام و كرات و آفتابهاى سرسام آورش ميباشد . 1 3 رضايت كودكان در جنگ و صلح با يكديگر كه
بر خيالى صلحشان و جنگشان
بر خيالى نامشان و ننگشان
4 رضايت آن دباغ به هواى دباغخانه كه وقتى وارد بازار عطرفروشان گشت ، از ناراحتى بر زمين افتاد و هر كسى درد و ناراحتى او را بگونهاى توصيف و معالجه آنرا پيشنهاد ميكرد ، تا شخص هشيارى پرسيد كار اين شخص
-----------
( 1 ) اين مثال از ايليا ابو ماضى شاعر معروف لبنانى است .
[ 181 ]
چيست ؟ پس از تحقيق معلوم شد كار او دباغى و كارگاهش دباغخانه است .
او را بهمان كارگاهش بردند و فورا بحال عادى خود برگشت و بكار خود مشغول شد . 5 رضايت جاهل بر احساس آزادى ناشى از نفهميدن واقعيات حيات كه به احساس « هر چه ميخواهم ميكنم و هيچ اصل و قانونى نميتواند دست و پاى مرا ببندد . 6 رضايت به تخدير و از بين بردن هشياريها كه هر لحظهاش ميتواند مقدمه بسيار شايستهاى براى ورود بر هدف اعلاى زندگى باشد . و بطور كلى رضايت به « حيات طبيعى محض » با در نظر گرفتن آنهمه معماهاى رنج آور كه در مبحث پيشين مطرح نموديم . پس از بررسى دو مقدمه براى شناخت « حيات طبيعى محض و مختصات آن ، ميرسيم به طرح و بررسى « حيات معقول » . اولا اين نكته را ناگفته نميگذريم كه بحث و تحقيق درباره پديده « حيات » نه از امروز شروع ميشود و نه با اين مباحثى كه ما طرح ميكنيم ، ختم ميگردد . نه هرگز ، زيرا حقيقت اينست كه پيش از ما و در همين دوران معاصر نيز هزاران متفكر اين پديده با اهميت را از ديدگاههاى بسيار گوناگون و كاملا جدى با دو روش تحليل و تركيب مورد كاوش و تحقيق قرار دادهاند و در اين راه به موفقيتهاى بسيار چشمگير نيز نائل آمدهاند و ما بنوبت خود درودهاى فراوان بآنان ميفرستيم و پيشرفت همه صاحبنظران را در اين تكاپوى مقدس آرزو مينمائيم . و نيز ميدانيم كه نتايج فكرى و تجربى اين صاحبنظران با قطع نظر از دخالت اصول پيش ساختهاى كه ذهن بعضى از آنان را در نتيجهگيرى بطور نا ملموس توجيه مينمايد ، بسيار با ارزش بوده و واقعا از عوامل مهم پيشرفت در علوم انسانى بوده است .
حتى همين بحث « حيات معقول » را كه هم اكنون ما مورد بررسى قرار ميدهيم ، در تحقيقات انسان شناسانى كه درباره همه ابعاد حيات انسانى انديشيدهاند ، با اشكال مختلف مىبينيم . آنچه كه بعقيده ما امروزه ضرورت حياتى دارد ، اينست كه بحث و بررسى از « حيات معقول » را بار ديگر تا آنجا
[ 182 ]
كه ممكن است زندهتر و همه جانبهتر در ميان بگذاريم و از مغزهاى نيرومند و رشد يافته كه داراى ارواح وارسته هم ميباشند ، براى تكميل اين مبحث استمداد كنيم نه اينكه مباحث طرح شده را در « حيات معقول » چنان با حالت انحصارگرايانه طرح كنيم كه بجاى آماده كردن مقدمه براى انتقال از « حيات طبيعى محض » به « حيات معقول » با تنگ نظرىهاى معمولى كه خود يكى از مختصات بارز « حيات طبيعى محض » است درد ديگرى بر دردهاى بشرى بيفزاييم .
رضايت خام و ابتدائى با انگيزههائى كه يادآور شديم ، در مواردى از قرآن مجيد تذكر داده شده است . از آنجمله :
1 اَ رضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ 1 ( آيا بهمين حيات دنيوى بجاى حيات ابدى رضايت داديد ) مقصود از حيات دنيوى بدون ترديد « حيات طبيعى محض » است كه در برابر « حيات پاكيزه » ( حياة طيبه ) و « حيات قابل استدلال ( زندگى مبنى بر دليل و برهان روشن ) كه در آيه وَ يَحْيى مِنْ حَىِّ عَنْ بَيِّنَة آمده است ، قرار ميگيرد ،
نه حيات بمعناى عمومى آن كه قابل اعتلاء و تكامل ميباشد .
2 وَ اِذا اُنْزِلَتْ سُورَةٌ اَنْ آمَنُوا بِااللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ اُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَكُنْ مَعَ الْقاعِدينَ . رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ . لكِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ وَ اُولئِكَ لَهُمُ الْخَيْراتُ وَ اوُلئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ 2 ( و هنگاميكه سورهاى نازل ميشود [ و دستور ميدهد كه ايمان به خدا بياوريد و با پيامبر او جهاد كنيد ، ثروتمندان و قدرتمندان از آنان از تو اجازه ميخواهند و ميگويند : ما را رها كن تا با كسانى باشيم كه عاجز از جهادند . آنان راضى
-----------
( 1 ) التوبة آيه 38 .
-----------
( 2 ) التوبه آيه 87 .
[ 183 ]
شدهاند كه با ناتوانان باشند و بر دلهاى آنان مهر سقوط زده شده است ، آنان نمىفهمند و كسانيكه با آن پيامبر ايمان آوردهاند با اموال و نفوس خود جهاد كردند و خيرات نصيب آنان گشته و آنان هستند كه رستگارانند ) در اين آيات شريفه مبناى رضايت آنان را زندگى با مال و ثروت و قدرت معرفى كرده و اعلام ميدارد كه آنان براى آماده كردن زمينه رضايت به « حيات طبيعى محض » از جهاد و تلاش در بدست آوردن خيرات ( حيات معقول ) اعراض ميكنند و بقول مولوى : « من نخواهم چشم زودم كور كن » چنانكه ملاحظه ميشود ، رضايت پرستان دلهاى خود را مهر و موم نموده و براى حفظ « حيات طبيعى » خود فهم و درك را از دست ميدهند .
3 اِنَّ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقائَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ . اوُلئِكَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ 1 ( آنانكه اميدى به ديدار ما ندارند و به زندگى دنيوى « حيات طبيعى محض » رضايت داده و بهمين حيات دل خود را آرام ساختهاند و آنانكه از آيات ما غفلت ميورزند . جايگاه نهائى آنان بجهت آنچه كه بخود اندوختهاند ، آتش است ) . در اين آيه خوب دقت كنيد كه رضايت به « حيات طبيعى محض و اطمينان به آن و غفلت از آيات الهى را در يكجا متذكر شده است . با نظر به اين نكته ،
خواه رابطه ميان اين امور رابطه عليت باشد و خواه با يكديگر همزمان باشند و يا فقط در آيه شريفه پهلوى هم قرار گرفته باشند ، با قرينه عقلى ميتوان رابطه آنها را با يكديگر در اعراض از « حيات طيبه » و « حيات مستند به دليل روشن » كه همان « حيات معقول » است ، پيدا كرد . بنابراين ميتوان گفت : اميد نداشتن به ديدار خداوندى و رضايت به « حيات طبيعى محض » و « غفلت از آيات الهى همه و همه ضد « حيات معقول » است كه طبيعت واقعى انسان در جستجوى آن
-----------
( 1 ) يونس آيه 7 و 8 .
[ 184 ]
است . در قرآن مجيد در برابر رضايت ابتدائى و خام كه از مختصات گرايش به « حيات طبيعى محض » است ، رضايت عالى ناشى از گرايش به « حيات معقول » ( حيات طيبه و حيات مستند به دليل روشن ) مطرح و آنرا نتيجه ارتباط رشد يافتگان با خدا معرفى مينمايد . از آنجمله :
1 يا اَيَّتُها النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ اِرْجِعى اِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً . فَادْخُلى فى عِبادى وَ ادْخُلى جَنَّتى 1 ( اى نفس واصل بمقام والاى اطمينان ، بسوى پروردگارت برگرد ، در حاليكه تو به درجه رضايت از پروردگارت رسيدهاى و پروردگارت از تو راضى است . داخل در گروه بندگانم باش و قدم در بهشت من بگذار ) اطمينان نفس و رضايت كه در اين آيه مقدمه بازگشت به پيشگاه ربوبى معرفى شده است ، آن اطمينان و رضايتى است كه آدمى را شايسته ديدار خداوندى و ورود در گروه بندگان رشد يافته نموده است . اين اطمينان حاصل از به فعليت رسيدن و شكوفا شدن و ابتهاج شخصيت آدمى است ، نه فرو رفتن در لجن خواستههاى فريباى حيات طبيعى كه روى بدبختىها و سيهروزيهاى ديگر انسانها و اضطرابات پشت پرده خودآگاهىهاى خود انسان استوار شده است .