مطلب دوم
هنگامى كه يك فرد يا يك جامعه وارد « حيات معقول » ميشود بخوبى احساس ميكند كه حركت و تكاپوى او در اين راه نه تنها يك حركت رو به موقعيت محال و « امكان ناپذير » نبوده است ، بلكه او با ورود به موقعيت جديد « حيات معقول » بخوبى حس ميكند كه طبيعت اصلى خود را دريافته و پيش از اين موقعيت جديد به نيمرخى از قيافه طبيعت اصلى خود ، دلخوش داشته و عشق ورزيده است . در اينجا عبارت معروف افلاطون را بياد ميآوريم كه ميگويد : مت بالأرادة تحيى بالطّبيعة ( با اراده بمير تا با طبيعت اصلى خود ، زنده پايدار باشى ) .
مقصود از اين عبارت مردن بمعناى معمولى آن نيست ، بلكه تنظيم و اصلاح و تصعيد « حيات طبيعى محض » است كه با كشتن تمايلات پست حيوانى امكانپذير ميگردد .