3 مسير هدفهاى تكاملى عقلانى
شايد دو كلمه تكاملى عقلانى براى افكار ابتدائى مشكل و ابهام انگيز جلوه نموده و بگويند : كدامين تكامل عقلانى ؟ مگر بشر ميتواند اين تكامل عقلانى را بفهمد و در راه وصول به آن زحمت بدست آوردن آگاهى و گذشت از تمايلات حيات طبيعى محض را ، تحمل نمايد ؟ ميگوئيم : بلى ، اگر مغز يك انسان باين آگاهى برسد كه 4 2 2 و اگر بتواند بفهمد كه « كل از جزء بزرگتر است » « و شيئى خودش است و غير خودش نيست » همان مغز اين قدرت را دارد كه انجام وظيفه با هدفگيرى مصلحت واقعى را كه آن وظيفه را ايجاب كرده بفهمد و با تحريك عقل و وجدان به تحصيل آن مصلحت كه با معناتر و ثابتتر و اطمينان بخشتر است قدم بردارد و بداند كه انجام وظيفه با هدفگيرى مصلحت واقعى روحيه عدالت و ثبات قدم را در درون انسانى تقويت مينمايد ، در صورتيكه انجام وظيفه با هدفگيرى پاداش و فرار از كيفر ، آدمى را مانند ماشينى ميسازد كه نميتواند گريبان خود را از جبرى كه خود براى خود ساخته است ، نجات بدهد ، يعنى او جلب پاداش و فرار از كيفر را بقدرى بر خود تلقين مينمايد كه آن دو را بصورت عامل جبرى براى حركات خود در ميآورد
در چهى افتاده كانرا غور نيست
آن گناه اوست جبر و جور نيست
در چهى افكنده او خود را كه من
در خور قعرش نمىيابم رسن
همان مغزى كه در امتداد عمر « حيات طبيعى محض » با انديشههاى تابناك و هوش سرشار و قريحه و استعدادهاى بسيار فعال در بدست آوردن سود مادى و مقام و شهرت اجتماعى و از پا در آودردن رقيب و باز كردن موقعيتهاى
[ 231 ]
خود محورانه ، دقيقترين و ظريفترين كارها را ميتواند انجام بدهد ، آيا آن مغز نميتواند بفهمد كه انديشه و بهرهبردارى از هوش ميتواند با هدفگيرى عالىترى مانند خدمت به همنوع و برقرارى عدالت و جدى نمودن قيافه حق در برابر باطل و محاسبه جدى درباره جهان هستى نه قيافه بازيگرانه در يك صحنه بازيگرى بنگرد ؟