دو بعدى بودن اجزاء « حيات معقول » در مسير هدفهاى تكاملى عقلانى
دو بعدى بودن اجزاء « حيات معقول » يكى از مختصات اين حيات است
[ 199 ]
كه آدمى هرگز با درك اين دو بعد خلائى در زندگانى احساس نميكند : 1 بعد هدفى 2 بعد وسيلهاى . بعد هدفى « حيات معقول » عبارتست از اينكه هيچ حادثه و گفتار و انديشه و فعاليت مغزى و عضلانى كه در راه اين حيات از انسان سر ميزند ، بيرون از دائره « حيات معقول » نيست ، زيرا هر يك از امور فوق در « حيات معقول » با تعريفى كه براى آن آوردهايم ، موجى از حيات وابسته به كمال برين است .
حتى اين اشتياقم را كه براى وصول به هدفهاى بعدى در درونم در مييابم ،
همه و همه اجزائى از روش تكاملى حيات من ميباشند و مانند جريان طبيعى غوره بسوى انگور شدن و تبدل اجزاء درونى نيشكر به شكر است كه هر لحظه از موقعيت پايين به موقعيتى بالاتر ميروم و خود اين حركت بعد هدفى « حيات معقول » است كه در روى پرده طبيعت نمايش وسيلهاى ( اين براى آن ) دارد و در متن « حيات معقول » مطلوب ذاتى نسبى ( اين براى خود ) ميباشد . اين بعد هدفى شئون حيات معقول است كه پاسخ قاطعانه « سپس چه » هاى يكى پس از ديگرى ميباشد .
و هيچ عقيده و فرضيهاى بجز همين بعد هدفى ، توانائى منتقى ساختن اضطراب و كلافه شدن و تزلزلهاى عميق « سپس چه » را دارا نيست . بعد وسيلهاى « حيات معقول » براى انسانها در هيچ نقطه از گذرگاه زندگى توقف و ايستائى را نمىپذيرد ، زيرا « حيات معقول » كه بطور جدى باز شدن و به فعليت رسيدن سطوح با عظمت روانى را يك حقيقت بنيادين ميداند ، در صورت توقف و ايستائى با تناقضى غير قابل حل و فصل روبرو ميگردد .
اين تقاضاهاى كار از بهر آن
شد موكل تا شود سرت عيان
مولوى اين تكاپو و حركت مستمر از مبدءها و مقصدهاى نسبى عبور ميكند و ترديدى نيست در اينكه هر مرحلهاى بالاتر همان مرحله پايينتر را باضافه امتياز جديد در بردارد ، زيرا « چونكه صد آمد نود هم پيش ما است » و آن مرحله
[ 200 ]
بالا بدون حيازت مرحله پائين تحقق نمىپذيرد . بدينجهت هر يك از شئون « حيات معقول » براى وصول به مرحله عالىتر بعد وسيلهاى را نيز دارا ميباشد .
بعنوان مثال : ما كه امروز و در اين ساعت معين در اين كلاس براى بحث و گفتگو درباره مسائل مربوط به « حيات معقول » نشستهايم ، از ديدگاه « حيات معقول » قابل تحليل به دو بعد يا دو عنصر اساسى ميباشد : بعد يا عنصر يكم جنبه هدفى اين بحث و گفتگواست كه ما آگاهانه و با تنظيم نمودهاى جبرى و جبرنماى طبيعت و روابط همنوعان خود ، اين ساعت را براى خود آماده نمودهايم ، شخصيت ما در آماده كردن اين ساعت ، با بهرهبردارى از انديشه و تصور هدف و انتخاب وسيلههاى مناسب ، تلاشهاى متنوع نموده و اين حادثه را براى ما بوجود آورده است ، اين حادثه تموجى معقول از حيات ما است ، اين تموج معقول يكى از حركات ذاتى حيات ما است كه از متن خود حيات سر كشيده است . بوجود آوردن اين تموج دامنه همان « كن » ( باش ) است كه خداوند هستىآفرين براى بوجود آوردن جهان هستى گفته است . بعد يا عنصر دوم كارى كه ما در اين ساعت انجام ميدهيم ، ميتواند مقدمهاى مفيد براى تفكرات صحيح درباره موضوع كارمان كه « حيات معقول » است ، بوده باشد ، كه اگر به تفكراتى صحيح موفق شديم ، و در زندگى خود روش هنرى را مثلا انتخاب كرديم هنرهائى كه از مغزهاى ما بروز خواهد كرد معقولتر و اصيلتر و مفيدتر خواهد بود ، و اين آثار هنرى معقول و اصيل تموج عالىترى از « حيات معقول » ما است كه سر خواهد كشيد و بنوبت خود در ايجاد گرديدنهاى تكاملى فردى و اجتماعى تأثير خواهد گذاشت . آيه قرآنى كه لزوم اين عنصر را در « حيات معقول » تذكر ميدهد ، اينست كه ميگويد :
اَلسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ، اوُلئِكَ الْمُقَرَّبُونَ 1 ( آن انسانهائى كه در حال سبقتجوئى [ در ميدان حيات معقول ] هستند شايسته نزديكى به پيشگاه
-----------
( 1 ) الواقعه آيه 10 .
[ 201 ]
خداوندى ميباشد . آيا ميتوان تصور كرد كه در ميدان تنگ و تاريك « حيات طبيعى محض » و بدون بكار انداختن عقل سليم و وجدان پاك ، سبقتگيرى امكانپذير بوده باشد .