نتيجه دوم در آيه شماره 7 محدوديت علم آدمى را از راه تعلق روح به عالم امر گوشزد ميكند .
اين نكته را بايد در نظر بگيريم كه اين آيه نميگويد كه :
روح بهيچ وجه شناختنى نيست ، بلكه ميگويد : روح مربوط به عالم امر است كه در ما فوق عالم خلق در جريان است . دريافت يك حقيقت مربوط به عالم امر با وسايل و ابزار معمولى شناخت امكان پذير نيست ، اين دريافت به باز شدن بعد ديگرى از درك و مشاعر انسانى نيازمند است ، چنانكه دريافت حقيقت عدالت به باز شدن بعد مربوط به عدالت احتياج دارد ، زيرا :
عقل باشى عقل را دانى كمال
عشق گردى عشق را يابى جمال
مولوى و با اينحال طبق آيه مورد بحث ، علم آدمى در برابر واقعيات محدود و اندك است . آنانكه غوطهور در نمايشهاى عالم خلقت ميباشند ، محدوديت و اندك بودن علمشان بىنياز از تذكر است و آنانكه با باز كردن بعد دريافت عالم امر به پيشرفتهائى نائل شدهاند ، باز توانائى وصول به شناخت نامحدود و مطلق را ندارند ، زيرا عالم امر بمنزله سطح باطنى دوم جهان خلق است كه خود در برابر عوالم بيشمار مانند خلق در برابر امر است .