6 جهان بينى در حيات معقول
عكس بردارى محض از جهان برونى و درونى چيزيست و شناخت جهان با ارزيابى ابزار و وسائل شناخت و تعيين موقعيت خود انسان درك كننده كه قدرت اشراف به جهان دارد ، چيزى ديگر . يك آيينه بسيار بزرگ كه بتواند همه كيهان را از آغاز انفجار كهكشانها تا اين ساعت در خود منعكس كند ،
بدون آگاهى به خود انعكاس و تعيين كيفيت و كميت دخالت عواملى كه پيرامون آيينه را گرفته است ، غير از آن جهان بينى است كه ميتواند با حفظ وحدت هستى ،
بعد رياضى آن را از بعد زيبائى آن تفكيك و مورد تحليل قرار بدهد و امكان دگرگونى آن ديدگاه را بوسيله عوامل دگرگون كننده و قوانين حاكم بر آن را بشناسد . از طرف ديگر يك نمود در يك نوار بسيار طولانى فيلم هر اندازه هم بزرگ و داراى ابعاد زيادى باشد ، توانائى آگاهى به محتويات همه آن فيلم
[ 251 ]
را ندارد ، چه رسد باينكه آنها را درك و درباره آنها قضاوت نمايد و حكم هم صادر كند ، بلكه آن نمود حتى توانائى شناخت نمودهاى متصل به آنرا در دو نقطه پيش و پس هم دارا نيست چه برسد به شناخت همه محتويات فيلم بسيار طولانى و قضاوت درباره آنها . با اينحال ما از آغاز تاريخ معرفت بشر شاهد مغزهائى فراوان هستيم كه بنام جهانبين و فيلسوف و حكيم كه خود نمودى از اين فيلم بس طولانى ميباشد ، ادعاى شناخت همه محتويات فيلم و قضاوت درباره قوانين كلى و ارزشهاى آنرا براه انداخته و مكتبهاى گوناگون پرداختهاند . با اينكه حداقل عدهاى از آنان ميدانستند كه :
كاشكى هستى زبانى داشتى
تا ز هستان پردهها برداشتى
هر چه گوئى اى دم هستى از آن
پرده ديگر بر او بستى بدان
چرا ؟ زيرا
آفت ادراك آن قال است و حال
خون به خون شستن محال است و محال
بس چه بايد كرد ؟ با كدامين مجوز منطقى اين جزئى از فيلم متحرك ،
چنين ادعاى بزرگ را در جهانبينى براه انداخته است ؟ پاسخ اين سئوال همان است كه در آغاز اين مبحث بآن اشاره كرديم كه عكس بردارى محض از جهان درونى و برونى چيزيست و شناخت جهان با ارزيابى ابزار و وسائل شناخت و تعيين موقعيت خود انسان درك كننده كه قدرت اشراف بجهان دارد ، چيز ديگريست . وقتى كه ميگوئيم : انسان درك كننده قدرت اشراف به جهان دارد . حقيقتى است عينى نه شعريست خيالى ، زيرا اگر شما از اين جهان بينان و مكتبسازان بپرسيد كه چه ميگوئيد ؟ آنان با اينكه بهتر از همه ميدانند كه نمودى از فيلم بسيار طولانى جهان هستند ، خواهند گفت : ما قوانين و كليات و مفاهيمى عمومى را بدست آوردهايم كه همه جهان را ميتوانيم با آنها تفسير و توجيه نمائيم . پس اين نتيجه مورد اتفاق نظر همه ما است كه انسان در جهان بينى نقش عكسبردارى محض آيينهاى را ندارد . و به اضافه اين امتياز از يك
[ 252 ]
مزيت بسيار مهم نيز برخوردار است كه ميتواند اشراف و نظاره بر جهان داشته آنرا تفسير و توجيه نمايد . اين فعاليت ذهنى و اشراف و نظاره يك نتيجه ضرورى كه بوجود خواهد آورد ، اينست كه يك حكمت و مشيت والائى اين جهان را بيك مقصد عالى بحركت درآورده و بوسيله قوانين آن را بسوى آن مقصد مىراند ، زيرا بهر جزئى از جهان كه در حال رابطه با ديگر اجزاء بنگرد ، تصديق ميكند كه :
قطرهاى كز جويبارى ميرود
از پى انجام كارى ميرود
آن اصول جهان بينى كه بر اين مبنا قابل درك و پذيرش قرار ميگيرد ، بدون ترديد وارد سطوح عميق روانى آدمى ميگردد و حيات او را تفسير و توجيه مينمايد .
اين حيات توجيه شد به مقصد عالى هستى « حيات معقول » ناميده ميشود .