نتيجه سوم آيه شماره دوم ، هدايت را در هدايت خداوندى منحصر مينمايد .
دليل اين مطلب با نظر به اينكه هيچ انسانى بدون گام گذاشتن به صحنه « حيات معقول » نميتواند از روشنائى رضايت بخش و از يك فلسفه عالى براى زندگى در اين دنيا بهرهمند بوده باشد ، كاملا واضح و روشن است .
آيا مىخواهيد از هدايت و راهنمائى حواس طبيعى به روشنائى « حيات معقول » برسيد ؟ اين يك توقع نامعقول است ، زيرا حواس نه تنها « حيات معقول » را نمىبيند ، بلكه اصلا قضيهاى را نميسازد ، تا چه رسد به تشخيص « بايد » و « نبايد » « شايد » و « نشايد » . آيا ميخواهيد با عقل نظرى محض كه همواره در استخدام من تثبيت شده است ، رو به « حيات معقول » رهسپار شويد ؟ اين هم امكان ناپذير است ، زيرا
از رهبرى عقل بجائى نرسيديم
پيچيدهتر از راه بود راهبر ما
عقل سرتيز است لكن پاى سست
زانكه دل ويران شد است و تن درست
آيا ميخواهيد از راهنمائى اصول و قوانين و آدابى كه در ميان جامعه تثبيت شده است ، برخوردار شده و طعم « حيات معقول » را بچشيد ؟ اين هم صحيح نيست ، زيرا اولا طعم حيات چيزى نيست كه با گفتار و عقايد و كردار ديگران قابل چشيدن باشد ، زيرا توصيف و تقليد در يك حقيقت ،
نميتواند آن حقيقت را بعنوان جزئى از موجوديت آدمى درآورد . تقليد
[ 13 ]
خشك از قيافه كسيكه عسل را خورده در حال لذت بردن است ، طعم حقيقى عسل را در كام آدمى بوجود نميآورد . ثانيا كسى كه از سرگذشت بشرى آگاه است و ميداند كه اين موجود اغلب تحت تاثير عوامل بىپايه خيالات و لذت پرستىها قرار ميگيرد و ميداند كه اين موجود براى حفظ و ادامه زندگى خود بهر گونه پستىها تن داده است و ميداند كه انسانهائيكه با واقعيات و حقايق در ارتباط قرار ميگيرند ، همواره در اقليت اسفانگيز بودهاند و با تحريكاتى بىپايه با سرنوشت خود بازى ميكنند ، با اين اطلاعات چگونه ميتوان از گفتار و كردار و انديشههاى بىاساس مردم جامعه اگرچه آنان در آن مسئله مطلوب اتفاق كلى داشته باشند ، انتظار راهنمائى داشت ؟ آن شاعر آگاه ميگويد :
از پى رد و قبول عامه خود را خر مساز
زانكه نبود كار عامى جز خرى يا خر خرى
گاو را باور كنند اندر خدائى عاميان
نوح را باور ندارند از پى پيغمبرى
آنديگرى ميگويد :
مرا بروز قيامت غمى كه هست اينست
كه روى مردم دنيا دوباره بايد ديد
يك مغرب زمينى ميگويد : « ولتر به تنهائى از همه مردم فرانسه كه بسوى يك مقصدى بوسيله شعار تحريك شدهاند ، عاقلتر است » يك مغرب زمينى ديگر كه راسل ناميده ميشود ، ميگويد : « اثر تعليم و تربيت در مردم بسيار اندك است .
البته نميگويم كه هيچ اثرى ندارد ، بلكه ميگويم : تعليم و تربيت همان مقدار در انسانها اثر دارد كه در سگ خانهاى .
سگ خانهاى با تعليم و تربيت رام ميشود ، ولى گاهى هم پاى نامهرسان را گاز ميگيرد » . 1 وايتهد هم ميگويد : « طبيعت بشرى آنقدر گره خورده است كه همه
-----------
( 1 ) برتر اندراسل افكار خود را بيان ميدارد قسمت مذهب مصاحبه راسل وايت .
[ 14 ]
برنامههاى اصلاحى كه روى كاغذ نوشته ميشود ، از نظر زمامدار بىارزشتر از آن كاغذيست كه با نوشتن آن برنامهها باطل شده است » . 1 البته نبايد از اين نكته غفلت كرد كه اگر شرايط زندگى اجتماعى مناسبى بوجود بيآيد ، فطرتهاى پاك و وجدانهاى دست نخورده و عقول منطق طلب انسانها ، كه جلوهگاه مشيت الهى ميباشند ، بخوبى ميتوانند صلاح و فساد زندگى خود را تشخيص بدهند ، ولى در عين حال براى بكار انداختن آن فطرتها و وجدانها و عقول ، راهنمايان كاملا وارسته از آلودگيهاى طبيعت ناآگاه و هواهاى نفسانى ضرورت دارد . بنابراين ، هدايت خداوندى كه بوسيله پاكداشت درون و دستورات راهنمايان الهى ارائه ميشود ، براى بدست آوردن معرفت صحيح و عمل سازنده لزوم قطعى دارد .