نتيجه پنجم شما اى بهرهوران از يقين راه خود را ادامه بدهيد
و شما
[ 48 ]
اى كاروانيان منزلگه كمال ، باكى از عوعو سگان در مسير اين راه نداشته باشيد ( آيه شماره 5 ) .
نوح نهصد سال دعوت مينمود
دم بدم انكار قومش ميفزود
هيچ از گفتن عنان واپس كشيد
هيچ اندر غار خاموشى خزيد ؟
زانكه از بانگ و علالاى سگان
هيچ واگردد زراهى كاروان
يا شب مهتاب از غوغاى سگ
سست گردد بدر را در سيرتگ
مه فشانه نور و سگ عوعو كند
هر كسى بر طينت خود مىتند
چونكه نگذارد سگ آن بانگ سقم
من مهام سيران خود را كى هلم
چونكه سر كه سر كگى افزون كند
پس شكر را واجب افزونى كند
اگر يك انسان به مرحله كمال يقين برسد ، آن قدر داراى عظمت و فروغ گشته است كه اگر همه دنيا در برابرش صف آرائى نمايند ، باكى بخود راه نميدهد ، بلكه از صفآرائى آنان در شگفتى فرو ميرود و دل بجهالت و حقارت آنان ميسوزاند . مگر يك بعد يقين ، احساس در برداشتن واقعيت نيست ؟ كسى كه واقعيت را دربر گرفته است ، چگونه ميتواند گوش به فرياد آنانكه از آن واقعيت بدورند ، فرا بدهد ؟