چشمانى كه قطرههاى اشك بيچارگى سرمه بكشد ، خواب گوارا راهى بآنها ندارد
يك اشتباه بزرگ در شناختهاى انسانى ما وجود دارد كه اشكالهاى فراوانى را در تشخيص حيات مطلوب ما بوجود آورده است . اين اشتباه عبارت است از تفسير نابجايى كه براى كلماتى مانند بينوايى و بيچارگى و بدبختى و سيهروزى و سقوط صورت ميگيرد .
معمولا اين كلمات در افراد يا جوامعى بكار برده ميشود كه فقط از نظر اقتصادى محروم مىباشند .
اگر شكمى گرسنه و تنى برهنه باشد ، بينوا و بيچاره است ، و امّا اگر شكم سير و بدن پوشيده باشد ، زندگى ايدهآل بوجود آمده است خواه اخلاق صحيحى
[ 268 ]
وجود داشته باشد و خواه زندگى در لجن پليدىها غوطهور گردد ، يا نه . همچنين است حكم درباره فرهنگ و نظام حقوقى و حيات دينى و شئون اجتماعى . يعنى معمولا گمان مىكنند اگر نان و لباس و مسكن آدمى براه افتاد ، او به ايدهآل حيات دست يافته و از بينوايى و بيچارگى و بدبختى نجات يافته است ، خواه فرهنگ و حقوق و حيات دينى و شئون اجتماعى او سالم باشد و خواه بيمار درك نابجا بودن اين تفسير و زيانهاى جبرانناپذيرى كه ببار آورده است ،
نيازى به استدلالهاى طولانى و فلسفهگويىهاى حرفهاى ندارد ، بلكه كافى است كه سرى به بيمارستانهاى روانى فراوان جوامع امروزى بزنيد و بيخوابىهاى دردآگين بيماران را تماشا كنيد .
خيابانها و كوچهها و همه گونه اماكن عمومى را سير كنيد و داخل خانهها شويد و از كارگاهها ديدن كنيد و خلاصه همهجا را بگرديد ، خواهيد ديد : نگاههاى غير عادى چشمان و تكلّمهاى بريده و خندههاى صورى شبيه به انعكاس جبرى آينهاى ناآگاهانه ، و همچنين انواعى « از خود بيگانگى » ها ، مردم را چنان در بيچارگى و بينوائى فرو برده است كه گوئى همه آنان در حال چشيدن و تحمل كيفرى نابخشودنى بسر مىبرند .
اگر فرصتى براى اين گونه بررسىها وجود نداشته باشد ، ميتوان به نتيجه بررسىها و تحقيقات كارشناسان اين پديدهها كه در صدها مجلد كتاب منعكس ميشود مراجعه كرد .
كتاب انسان موجود ناشناخته و تمدن و دواى آن و امثال آنها فهرست هايى مختصر براى بىنوايىهاى انسان امروزى است .
و چون در هر جامعه تشكل يافته ، همه افراد و گروهها حدّاقل بوسيله آگاهى از يكديگر در حال ارتباط به سر ميبرند ، لذا بىنوايى بيك معناى عمومى شامل همه اجتماع ميباشد .
ايكاش آن جمله معروفى را كه يكى از انسانشناسان انسان دوست گفته است ، در سر فصل هر كتاب مربوط به انسان بنويسند .
[ 269 ]
مضمون جمله اين است كه « اگر بمقدار اشكهايى كه درباره شكمهاى گرسنه ريخته ميشود ، اشكهايى هم در دلسوزى به روحهاى گرسنه سرازير ميگشت ،
نه شكم گرسنهاى در روى زمين باقى ميماند و نه انسانى از خود بيگانه . » بنظر ميرسد اين يكى از آن جملات نهايى و سازنده است كه درباره ريشهكن كردن بىنوايى و بيچارگىها گفته شده است .
گريه بر شكمهاى گرسنه و بدنهاى برهنه ، عكسالعمل نوعى از بىنوايى آدميان است كه عامل شايستهاى براى آماده شدن انسانها به ريشهكن كردن فقر اقتصادى ميباشد . ولى تجربه و مشاهدات تاريخى بروشنى نشان داده است كه فقر اقتصادى اغلب مستند به فقر روحى انسانهايى بوده است كه حيات مطلوب خود را در تورم خود طبيعى بوسيله مواد اقتصادى و ثروت و مالكيتهاى بيحساب خلاصه مىكردند .
باضافه اينكه در هيچ جامعهاى و در هيچ دورانى رهايى از بىنوايى اقتصادى علّت صد درصد رفاه و آسايش اخلاقى و فرهنگى و حقوقى انسانها نبوده است .
بهترين شاهد اين واقعيت ، انتشار كتابهايى در فلسفه پوچى در كشورهاى متمدن امروزى است كه ميتوان گفت : مسائل اقتصادى آنان در درجهاى است كه حدّاقل موردى براى ريختن اشك بر شكمهاى گرسنه و تنهاى برهنهشان ندارند . بأرض عالمها ملجم و جاهلها مكرم ( سرزمينى كه دانايش بند بردهان و نادانش محترم و در امان )