بيناى مطلق
مقصود از بصيرت ( بينايى ) در جمله مورد تفسير ، ديدن معمولى بشرى نيست كه احتياج به چشم عضوى و اجسام و اشكال و رنگهاى برون ذاتى داشته باشد ،
( 1 ) البته اين بىنيازى براى مغزهاى ورزيده است كه در تعقل عدد مطلق ( تجريد شده ) احتياجى به تصور معدود ندارند . مانند مغز رياضىدانان .
[ 84 ]
بلكه منظور بيان آن جهت از علم خداوندى است كه متعلق به همه جزئيات و جريانات عالم هستى پيش از خلقت است ، [ در مقابل بعضى از متفكران كه گفتهاند : خداوند تنها به كليات دانا است لذا مىتوان گفت : معناى اينكه بينايى او نيازى به ديدگاه عينى ندارد ، نه تنها پيش از خلقت كائنات قابل ديدن است ، بلكه هم اكنون نيز كه دستگاه خلقت در جريان است ، بينايى خداوندى به آنها مانند ديدن ما نيست كه احتياج ضرورى به ديدگاه داشته باشد ، براى تصور چنين بينايى مىتوانيم يكى از اساسى ترين مختصات وجدان را در نظر بگيريم ، گفته شده است :
« چشم وجدان برونى و وجدان چشمدرونى است » وجدان آدمى هم امور و اشكال مادى را مىبيند و هم حقايق غير مادى را و در اين ديدن كه نوعى از علم است ( نه مقدمه علم ) نيازى به تماسّ و ديدن فعلى آن امور ندارد .
بعضى از متكلمان عقيدهمندند كه اسناد سمع و بصر به خداوند متعال ،
اسناد قدرت بر آنها است . چنانكه دست به خدا نسبت داده مىشود و مقصود قدرت بر فعاليت است . ولى معنايى كه ما متذكر شديم مناسبتر بنظر مىرسد . 33 متوحّد اذ لا سكن يستأنس به و لا يستوحش لفقده ( يگانه خداوندى كه نيازى به دمساز نداشته است تا از جدايىاش وحشتى بر او عارض گردد ) .