انديشه يكى از عالىترين فعاليتهاى مغز است
در اينكه جايگاه انديشه مغز است و مغز آدمى بايستى از نظر ارگانيسم ،
-----------
( 1 ) الانبياء آيه 24 .
-----------
( 2 ) الاعراف آيه 199 .
-----------
( 3 ) البقره آيه 18 .
-----------
( 4 ) الرعد آيه 16 .
[ 157 ]
طبيعى و سالم باشد ، تا بتواند بيانديشد هيچگونه جاى ترديد نيست ، اين چشم يا گوش يا دست و پاى انسان نيست كه مىانديشد ، بلكه مغز آدمى است كه با سلّولها و تشكل مخصوص اعصاب ميانديشد .
آنچه كه بايستى مورد دقت قرار بگيرد ، اينست كه ماده چگونه تبديل به انديشه مىشود ؟ پل يا طناب انتقال مادّه به انديشه چيست ؟ چه سنخيّتى ميان اين منشأ و محصول وجود دارد ؟ اين سئوالات هنوز بپاسخ قانعكنندهاى نرسيده است . اميد و انتظار حل اين مسائل در آينده ، اگر چه از نظر بازگذاشتن سيستم شناخت بسيار مناسب است ، ولى اين نكته را هم بايد در نظر بگيريم كه : حلّ اين مسائل در آينده بدون ترديد تعريفات و اصول ما را درباره واقعيتهاى تثبيت شده امروز تغيير خواهد داد . يعنى چنين نيست كه ما در آينده بتوانيم انديشه و خودهشيارى را حل نمائيم ، و تعريفاتى كه امروز درباره جرم و انرژى و كار مغزى داريم ، راكد و دست نخورده به حال خود باقى بمانند . و بهر حال انديشه را مىتوان به دو نوع عمده تقسيم كرد :
نوع يكم انديشههاى منطقى .
نوع دوم انديشههاى غير منطقى .
انديشههاى منطقى عبارتاند از آن فعاليتهاى مغزى كه براى رسيدن به هدفهاى منظور ، در جستجوى وسايل مناسب به جريان مىافتند . اين جريان بايستى مطابق قوانين درست انديشيدن انجام بگيرد .
بعضى از متفكران عقيدهمندند كه قوانين درستانديشيدن ، امور ثابتى هستند كه در هيچ يك از شرايط و در هيچ يك از تحولات علمى تغيير نمىپذيرند . البته بايد بدانيم كه اين حكم در نتيجه اعتقاد به شناخت كامل ماهيت انديشه و انواع و كاربرد آن مىباشد .
گروهى معتقدند كه ما بشماره واقعيات متنوع ، منطق و راه درستانديشيدن داريم ، مانند منطق حيات ، منطق حركت ، منطق ماده و غير ذلك . . .
انديشههاى غير منطقى عبارتند از آن فعاليتهاى مغزى كه يا در هدفگيرى آنها قانون مناسب آن هدف ، مراعات نميشود و يا در انتخاب وسيلههاى آنها .
[ 158 ]
يك مسئله فوقالعاده مهمى كه در پديده انديشه داريم ، اينست كه اگر انديشه آدمى همواره و يا بطور ضرورى بايد با مراعات قوانين تثبيت شده به جريان بيافتد ، تكليف اكتشافات و انتقال به معلومات جديد چه مىشود ؟ زيرا تا انديشه از معلومات و قوانين ثابت شده درباره آن معلومات كه متفكر مجبور به پيروى از آنها مىشود ، رها و آزاد نگردد به كشف حقيقت تازهاى نايل نمىشود ، چون اگر همان معلومات و مراعات قوانين ثابت شده درباره آنها براى كشف حقيقت تازه كفايت ميكرد ، همه اشخاصى كه از آن معلومات و قوانين اطلاع دارند ، بايستى آن حقيقت تازه را دريابند ، در صورتى كه چنين نيست ، زيرا در ميان آگاهان از آن دانستنيها تازه را دريابند ، در صورتى كه چنين نيست ، زيرا در ميان آگاهان از آن دانستنيها و قواعد آنها اقليتهاى بسيار اندكى هستند كه به يافتن حقيقت تازه موفق مىگردند .
همچنين بالعكس ، متفكرانى وجود دارند كه نه تنها قوانين منطق و راه درست انديشيدن را كاملا مىدانند ، بلكه جنبه تخصصى شايستهاى را هم دارا مىباشند و با اينحال به كشف هيچ حقيقت تازهاى نايل نمىشوند . براى توضيح اين مسئله عبارتى را از كلود برنار متذكر مىشويم :
« هيچ قاعده و دستورى نمىتوان بدست داد كه هنگام مشاهده امرى معين ،
در سر محقق فكرى درست و مثمر كه يكنوع راهيابى قبلى ذهن به تحقيق صحيح باشد ، ايجاد شود . تنها پس از آنكه فكر به وجود و ظهور آمد مىتوان گفت :
چگونه بايد آن را تابع دستورهاى معين قواعد منطقى مصرح كه براى هيچ محقق انحراف از آنها جايز نيست ، قرارداد و لكن علت ظهور آن نامعلوم و طبيعت آن كاملا شخصى و چيزيست مخصوص كه منشأ ابتكار و اختراع و نبوغ هر كس شمرده مىشود » 1 .